دانلود رمان دو دوم قلبم مال تو ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان دو دوم قلبم مال تو داستان درباره دختری به اسم پاییزه که بعد از ۴سال دوری از عشقش تو یه ملاقات دوباره همدیگر رو پیدا می کنند اما از اونجایی که سرنوشت هرکس متفاوته پاییز با شهاب رو به رو میشه و زندگیش رو بر پایه انتقام بر کیان (عشق قدیمی اش )بنا می کنه و در این راستا اتفاقاتی براش می افته.

اخمی کردم و به پسره روبه روم نگاه کردم  سرش رو به سمت سلطانی برگردونند و گفت -برو …

یه لبخند بزرگی زدو گفت -خب؟ با اخم گفتم -خب که چی؟

با لبخند گفت -خب حق دارم بدونم این خانومی که ۵برابر پول یه روز کاریمونو میده و هرسال تو همین روز میاد اینجا و کلی هم اینجا خاطره داره و از همه مهمتر به خاطر هدایاش تشکر کنم.

با چشمای سرد نگاهش کردم و گفتم -من پول یک روزتون رو میدم که آرامش داشته باشم… که با خودم خلوت کنم…

که تو خاطره هام فرو برم… که غرق این خاطره ها باشم …. ولی شما…

لبخندی زدو گفت -ولی من اومدم تا به راز این خانومی که همیشه میاد اینجا و یه روزشو با آه و قهوه پر میکنه رو بدونم.

یه ابروم رفت بالا و با خشم گفتم -و اگه من نخوام بگم؟ میگین!

صدای گوشیم نذاشت تا آب پاکیو روی دستش بریزم . عسل بود .

پوزخندی زدم چطور روش شده بعد از ۴سال زنگ بزنه و حال دوستش رو بپرسه؟ جواب دادم 

الو؟ –سلام پاییزی جون خوبی؟–بله شما؟(مثلا نمیشناسه ای مارموز موزمار)

–عسلم پایی.. سلام عسل …هزار بار نگفتم منو پاییز صدا کن نه پایی؟

حالا ولش کن عزیزکم ببین چی میگم! بله میشنوم.. –ببین امشب یه جشن داریم خوشحال میشم تو هم بیا….

با شنیدن صدای کیان ناخودآگاه از جام پاشدم…چشام پر از اشک شد..

صداش تو گوشم پیچید عسل بیا دیگه 

–ببخشید پاییزی جونم داشتم میگفتم اره جشن داریم ادرسشم برات اس میدم عشقم فعلا خدافظ 

صورتم پر از اشک شده بود. نفهمیدم چیشد که افتادم رو زمین …

دانلود رمان دو دوم قلبم مال تو

نه خدای من… اون…اون برگشته… چشام رو باز کردم.با دیدن  چشمای آبی تازه به خودم اومدم.

نگاهی بهم کرد و گفت-خوبی؟ اخمی کردمو گفتم 

دانلود رمان عاشقانه جدید دو دوم قلبم من چم شد یهو؟ به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت _هیچی عسل که قطع کرد تو هی گفتی اون برگشته و اینا بعد یهو افتادی…منم بغلت کردم اوردم بیمارستان بعد عسل زنگ زد جواب دادم دیدم یه مرده ..گفت میخواد با تو بحرفه گفتم شما ؟گفت کیانم… (با این حرفش نگام با تعجب به سمتش رفت )بعد ازم پرسید و گفت-تو کی هستی؟

منم گفتم بی اف(boy friend) با تعجب صاف نشستم و گفتم -چی گفتی؟با خنده گفت – بی اف

زبونم رو به دندونام کشیدم و در اخر لبمو گاز گرفتم و گفتم -چرا همچین زری زدی؟

–اول تو بگو چرا همش تو یه روز و یه تایم خاص میای کافه تامن بگم 

با اخم نگاهش کردم …چاره ای نداشتم … با اخم گفتم -میگم ولی وای بحالت دلت هوس حال گیری و اینارو بکنه که روزگارت سیاست.

–منو این حرفا؟(دستش رو بازکرد به معنای سوال و بعدش به خودش اشاره کردو گفت -اصلا بهم میخوره؟

به پنجره ی بیمارستان نگاه کردم و گفتم -از هیچکس هیچ چیزی بعید نیست چشم آبی .

نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم -تو یه شرکت کار میکردم…کارم معماری و دیزاین بود.

رییس شرکت از خارج رو کارا نظارت داشت یه روز .. (آهی کشیدم )یه روز وقتی رسیدم تو اتاقم یه مرد چشم عسلی رو دیدم…مردی که با چشاش دلمو برد.

اخمی کردم و منشی رو صدا زدم با ترس و بدو اومد تو گفتم این اقا اینجا چیکار میکنه منشی هم با تعجب گفت..گفت نمیتونیم رییسو که بیرون بندازیم که.. اونجا بود که منو رییس با هم اشنا شدیم…

یه نگاه بنداز پشیمون نمیشی :

رمان آراگل | Bita_Icyheart کاربر انجمن یک‌رمان

رمان آرزوی صبا | دخترصحرا کاربر انجمن یک رمان

رمان باران عشق و غرور | zeynab227 کاربر انجمن یک رمان

دانلود رمان زن دوم

رمان گوش ماهی