خلاصه رمان :
دانلود رمان افسانهی ایزابلا درمورد سرزمینی است که هر قسمترو یک پادشاه با قدرت خاص خودش حکومت میکنه سرزمینهایی که بیشتردراین جلد وجود دارند:
۱- سرزمین آتش (قرمز) «پادشاه استیو وملکه لیندا» ۲- سرزمین خاک (قهوه ای) «ملکه سالی»۳ – سرزمین گیاه (سبز) «پادشاه تدوملکه الیزابلا»۴- سرزمین برف (آبی) «ملکه گلوریا»۵- سرزمین آب (نیلی) «پادشاه بن»۶- سرزمین سیاه «پادشاه الکس»۷- سرزمین باد «پادشاه فردوملکه سارا»در ادامه سرزمینهای دیگهای هم وجود دارن مثل سرزمین ارواح ودیوها و…
این هفت کشور باهم متحدند و پادشاهان وملکه درشورای اتحاد جمع میشوند وگفتوگو میکنند، در سرزمین گیاه پادشاه تدو ملکه الیزابلا حکومت میکنند، شخصیت اول رمان الیزابلا میباشد که دچار مشکلاتی با همسر خودمیشود، دردوران بارداری مشکلات زیادی روتحمل میکنه که تد اصلاً بهش اهمیتی نمیده! اون عاشق زنی به نام کاترین میشود.
روی تخت نشستم، نگاهی به تد کردم خواب بود، بلندشدم وبه سمت آیینهی قدی رفتم، خودم رو توی آیینه نگاه کردم، مثل همیشه موهام شلخته شده و چشمام پف کرده، لباس خواب سفید که تاروی مچ پام پوشیده شده، دست راستمو بالا آوردم وکف دستمو به سمت صورتم گرفتم، جرقههای سبزرنگ ازدستم خارج شدو به سمت صورتم آمد، طی چندثانیه چهره وموهام مرتب شد، تودلم گفتم: «خوبه».چشمهای
دانلود رمان افسانهی ایزابلا
دانلود رمان تخیلی سبز و موهای مشکی فردرشت که اگه بازشون کنم تا کمر میرسه، صورتی باریک وپوست گندمی داشتم، گونهام معمولی وبینیام قلمی بود. به سمت کمد لباسها رفتم ولباسی سلطنتی پوشیدم، خب یه چیزی کمه! آهان یادم اومد! روی میز تاجم رو برداشتم وسرم گذاشتم، لبخندزدم:
– تموم شد!
با خوشحالی به سمت تدرفتم.
– تد…عزیزم بیدارشو! باید صبحونه بخوریم!
آروم آروم چشماشوبازکرد وبا صدای خواب آلود گفت:
– من خستم خودت برو.
روشو اونطرف کردو پتو رو روی سرش انداخت، بغضم گرفت، با این حال سعی کردم صدام نلرزه.
– باشه من رفتم.
با قدمهای آهسته به سمت دررفتم، دروبازکردم وبیرون اومدم، اینکار همزمان شد با افتادن قطرهای اشک، سه ساله ازازدواجمون میگذره ولی هنوز رفتارش با من سرده، درسته که مادرش منو بهعنوان ملکه انتخاب کرد ولی نمیدونم دلیل رفتارسردش چیه! آهی کشیدم وبه سمت سالن غذاخوری رفتم، راهرو با مجسمههای طلایی، پرچم سبز وتابلوهای نقاشی بسیار زیبا تزئین شده بود، اهمیتی ندادم، دروبازکردم و واردسالن شدم، چشمم به میزآماده و پرازغذا افتاد، سه تا از ندیمههام منتظرم بودند، بادیدن من تعظیم کردند، سوفی که ندیمهی ارشدم بودبه سمتم اومد.
– صبحتون بخیربانوی من، بفرمایید همهچیز آماده است.
گفتم:
– میلی ندارم میخوام به عمارتم برم. «پادشاه وملکه سه عمارت دارند یک عمارت شخصی که همون اتاق خواب و دوعمارت دیگه هرکدوم به یکی ازاونا اختصاص داره»
با نگرانی گفت:
– ولی بانوی من شما باید حتماً صبحانه بخورید واسه بچتون خوب نیست!
پوزخندی زدم، مسلماً تد به بچهی خودش اهمیت نمیده! با اصرار سوفی کمی صبحونه خوردم و بعد به سمت عمارت خودم رفتم.این لیست بازرسی از بخشهای مختلف قصره، اینم تاریخ مراسم بانوان درباره، اقداماتی که تاالان انجام شده…
سوفی داشت نامهها و گزارشهای امروز رو نشونم میداد که ندیمهی دیگهای داخل شد، تعظیمی کرد:
– بانوی من مادرتون تشریف آوردن.
– بفرستش داخل.
روبه سوفی کردم.
– بقیهشو بعداً بیار.
تعظیمی کرد، بقیهی نامهها روهم برد.
چندلحظه بعد مادرم داخل شد، خوشحال شدم:
– خوش اومدی مادر.
لبخندی زد، روبروی من روی صندلی نشست.
– ممنون دخترم.
نگاهش کردم، زیبا بود و درعین سالخوردگی زیباییاش روحفظ کرده بود، گفت:
– بهتری؟! درد نداری؟! طبیب معاینت میکنه؟!
لبخندم پررنگ شد، حداقل مادرم به فکرم بود و این منوخوشحال میکرد!
– بله نگران نباش حالم خوبه.
باچشمای نگران نگاهم کرد.
– ولی چهرهات چیزدیگهای میگه، رنگت پریده! اینقدر به خودت فشارنیار!
وقتی دید هیچی نمیگم چیزی نگفت، بعد ازچند لحظه انگارچیزی یادش اومده باشه گفت:
– راستی داشت یادم میرفت!
رمان های تخیلی پرطرفدار :
رمان مهرگان (جلد دوم خاتمه بهار) | الیف شریفی
رمان ذهن بیمار، دلِ عاشق | مهدیه احمدی
زیاد برام جالب نبود داستان و مقدمه ای که براش نوشته بود جذب کننده نبود زیاد..داستان هم رویاییه هم نرمال یعنی من انتظار نداشتم اینطور که از اون سرزمین تعریف شده بود اونا احتیاج به خواب داشته باشن ولی میتونه داستان جدیدی هم باشه که هر کسی با بالاترین قدرت ها هم میتونه با خیانت و ازدواج سوری مواجه بشه:)
سلام
موضوع تکراری بود، شخصیت پردازی و توصیفات هم به شدت سطحی.
علائم نگارشی به درستی رعایت شده بود، با اینحال اشتباهات تایپی و اصطلاحات نادرست هم وجود داشت.
بسیار سرسری نوشته شده و انگار نویسنده برای به پایان رسوندنش عجله داشت.
روال داستانی نوشته، بسیار بی نظم و نامتمرکز بود.
در طی خوندن می خواستم نیمه رهاش کنم، با این وجود امیدوار بودم که حداقل اواخر کمی نوشتشون رو قلطک بیوفته.
یه گله ای هم از افراد انجمن دارم که چرا در هنگام مطالعه ی آنلاین رمان، اشکالات رو به نویسنده نمیگن و سرسری می گذرن.
نظرات خواننده برای نویسنده محترمه و در جهت بهبود و توسعه کارش ملزم و ضروریه.
یه ایده:
اگر نویسنده هستید اما قلم جذابی ندارید، بهتره گروهی کار کنید( حتما هم نباید چند نفر باشید،دو نفر کفایت می کنه.) هرپارت رو قبل از ارسال در تاپیک برای دوستتون بفرستید تا اشکالاتتون تصحیح بشه و حتی قسمت هایی که نیاز به توضیح بیشتر هست رو گسترش بده.
در انتها هم باید بگم که:
نمی گم نخونید، بزرگترین لطمه به نویسنده، نادیده گرفته شدن کارشه… ولی اگه رمان خوان حرفه ای هستید، بنظرم انتخاب های خیلی بهتری وجود داره براتون.
رمان های روح آشام، مزاحم مرموز و تهدید آمیز هم سطح پایین هستند.
به امید کارهای زیبا.
سلام این رمان که نصفه بود بقیش کو؟
سلام بقیه رمان کی میاد؟
سلام رمان عالیییی بود پیشنهاد میکنم بخونید
ولی چرا نصفه بود ادامه رو کجا باید پیدا کنیم❤❤❤♥️♥️♥️♥️