دانلود دلنوشته کلاژه

در میان تلاطم افکار بیمار این دنیا قلبی هنوز هم می‌تپد، هنوز هم برای رهایی، خون گریه می‌کند.در میان تعادل این رهایی،فکری به سمت آزادی پرواز می‌کند. در این وادی بی‌فکر، چه کسی عشق را پیدا می‌کند؟!در این تلاطم بی‌فکر، چه کسی عشق را باور می‌کند؟! قلب‌ها می‌شکند…می‌شکند… و می‌شکند…آیا دیگر عشق واقعی وجود دارد؟!

من که این‌طور فکر نمی‌کنم!​  روبه‌رویم نشسته بود.

چشمان خالی از حسش را به من دوخته بود. منو را به سمتش هل دادم.

لبخند تلخم را پس‌زدم و با همان لحن عاطی از استیصال زمزمه کردم:

-«نظرت راجب خوردن کمی دلتنگی و انتظار چیست؟»

اخم‌هایش درهم رفت. گفتم:-«حق با توست؛ کمی سنگین است! هرچه باشد، تو عادت نداری!

بگذار پیشنهاد دیگری دهم! دل‌شکستن عاشق با چاشنی حرف‌های تلخ چه طور است؟»

چشمانش حرفی نمی‌زند و حال، رگه‌های دلتنگی در آن خودنمایی می‌کند.

بی‌رحمانه‌تر ادامه می‌دهم:-«البته تو که به طعم شوری عادت نداری، با معده‌ات ناسازگار است!

اشک ریختن شور است ودل‌شکستن همچو نمکِ بر روی زخم!»

از جا برمی‌خیزد و قصد رفتن می‌کند.تکه اشک کنار چشمم را پس‌می‌زنم و با تمام قدرت می‌گویم:

-«بمون… هنوز حرفم تموم نشده!»توجه چند میز آن طرف‌تر به ما جلب می‌شود.

هیچ نمی‌گویم؛ فقط لبخند می‌زنم.دوباره بر سر جایش جا خوش کرد و این بار گارسون برای گرفتن سفارش‌ها آمد.

گفتم:برای آقا لاته سرو کنید لطفا، بدون شیر و شکر.[انگشت اشاره‌ام را بالا می‌گیرم و جدی‌تر می‌گویم]

فراموش نکنید سرد باشد؛ آخر به گرمی عادت ندارد!»چشم می‌دوزم در چشمان عالی از لطفش.

دانلود دلنوشته کلاژه

دانلود دلنوشته کلاژه

 

این بار اما دلتنگی جایش را به دلخوری داد.چیزی نگفت… چیزی نگفتم.گارسون پرسید:

-«امر دیگه‌ای ندارید؟»جواب دادم:-«برای من هم همان همیشگی لطفا! کیک شکلاتی، با رایحه‌ی دوست داشتنِ اتمام ناشدنی.

[با تأکید ادامه دادم]یادتان نرود طعمش گس باشد! می‌خواهم تلخی را همچو دوست داشتن تجربه کنم!»

گارسون رفت و من ماندم با همان موسیقی لایت فرانسوی؛

دیگر تحمل طعنه‌هایم را نداشت. از جا برخواست و کافه را ترک کرد…

رفت…اما نفهمید تکه قلبی را در همان گوشه‌ی کافه جاگذاشت!

باز من ماندم و سیلی از فکرها… .​کسی که دست به فرار گذاشته است،یعنی قدرتی دوچندان پیدا کرده؛

قدرتی که در آن توانسته‌ آن عشق را تمام کند و برود پی زندگی‌اش،

فقط وابستگی ما در این میان به او احساس عذاب وجدان می‌دهد!بازمی‌گردد با بی‌منطقی‌ها، با وابستگی‌های ما!

قدرت عشق‌مان را دوچندان می‌کنیم،و به طور عامیانه دورش می‌گردیم.

سعی می‌کنیم عشق و علاقه‌ی فراموش‌شده را بازگردانیم…ولیکن به چه دل خوش کرده بودیم!

این رابطه که تمامش سرد شده!حال با معشوق‌بازی‌های ما حتی ولرم هم نمی‌شود… .

معشوقه می‌ماند با همان کوهی از سردی و تلخی!چند ماه می‌گذرد.

در همان چند ماه گسسته‌شده، چندین‌بار نیز می‌رود،و ما برای بار هزارم او را برمی‌گردانیم!

تا این‌که روز موعود فرا می‌رسد او می‌رود و کوله بار خاطراتش را فراموش می‌کند بردارد

و با خود از این‌جا ببرد… .شاید دلیل اشک‌های بسیاری از ما این بود که از همان ابتدا نتوانستیم دل بکنیم

و به وقتش رها نکردیمتا رها شویم… .​روزی که رفت،نپرسیدم “چرا رفتی؟”نپرسیدم “دلیل رفتنت چیه؟!”

فقط نگاه کردم به خودم، به کارایی که واسه‌ی موندنش انجام دادم.

زمان برگشت به همون روزایی که فهمیده بودم دیگه دوستم نداره،

و من چه قدر بچگانه با خودم فکر می‌کردم می‌تونم با علاقه‌ی زیاد نگهش دارم!

هرشب بهش “شب بخیر” می‌گفتم و روزا قبل از اون بهش پیام “صبح بخیر” می‌دادم.

 

دلنوشته که حرف دل شما را میزند

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 1729 روز پیش

بازدید :1589 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

کلاژه

نویسنده

نگاردال

ژانر

منتخب

طراح

PARISA_R

تعداد صفحات

44

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر