خلاصه :
دانلود رمان اوا سرم رابالا می گیرم،نفسِ پُرصدایم را بیرون می دهم.پاهای بی حسم راجمع می کند و فرو می روم درون مبل خیره به صفحه ی تلویزیون می شوم،صحنه ی رمانتیکِ قهرمانان سریال ترکیه ای به غمِ چمبره زده بردلم دامن می زند. چرا سهم من دراین دنیا واز این زندگی باید این باشد؟
سوزش سر معده ام ودل پیچه امانم را بریده ،اما نای تکان خوردن را هم ندارم.
اصلا حوصله ی کاری راندارم، دوست دارم، فقط بنشینم وغصه بخورم…آنقدر که درمیان همان غصه ها جانم ته بکشد.
-چیه غمبرک زدی؟زدین به تیپ وتاپِ هم!
صدای دورگه ی بم مرا از افکار درهمم جدا می کند. بغضم رافرو می خورم وبدون آنکه به صاحب
صدا نگاهی کنم دوباره مشغول رویابافی های خودم می شوم،تمام بدنم شده نبض،
عصبی گوشه ی ناخنِ شستِ بیچاره ام را دردهان فرو می برم وفکر می کنم..فکر وفکر…
فکر….درحالت عادی شاید باشنیدن این خبرخوشحال می شدم،البته اگر یک زندگی عادی
و روتین را داشتم. ولی الان خالی از هرحسی فقط می خواهم تمامش کنم. ای کاش می شد
ازاین خواب گران بیدارمی شدم ومی دیدم همه چیز فقط یک کابوس بوده وتمام!
ضربه ی آرامی به شانه ام می خورد:
-میگم چته؟یه ساعته اومدی هیچی نمیگی؟اصلا چطوری مار دو سراجازه داده بیای دیدن مادرت؟
دقیقا می دانم منظورش از مار ِدوسر چه کسی است، خودم رابه نشنیدن می زنم.
دانلود رمان اوا
-آوا! باتواَما !!
دانلود رمان عاشقانه تکیه از مبل می گیرم و آرنج هایم را به زانو تکیه و نگاهم را به نقطه ای نامعلوم می دهم:
-مزاحمت شدم؟
می دانم،لحنم تلخ است.مهلقا رو ترش می کند وبا غیظ می گوید:
-اَه…توام شدی مثل اونا…بگو ببینم دردت چیه!
با حرص مردمک های روشنم رادرحدقه های بزرگ می گردانم:
-این بود اون چیزی که مدام وعده اشو می دادید؟زندگیه رویایی !مادلینگ شو…مادلینگ…ههههه!!
پوزخندِ صدا دارم خیلی حرفها دارد،مهلقا خم می شود و
سیگارش را روی بشقابِ کثیف روی میزفشار می دهد.موهای بلند رنگ کرده اش راازجلوی صورتِ کدرش کناری می زند:
-به من چه خودت کوتاه اومدی؟
لینک های رمان به درخواست نویسنده جهت چاپ برداشته شده است
رمان های در حال تایپ :