دانلود داستان کوتاه آسانسور
خلاصه:
دانلود داستان کوتاه آسانسورداستان پسری به نام جِرِمی که طی حادثه ای عجیب، از طریق یک آسانسور وارد بازاری میشود که ظاهرا کیلومترها پایین تر از سطح زمین وجود دارد. جرمی در آن جا با انسان های عجیبی مواجه شده و سرانجام پس از تلاش برای خارج شدن از آن مکان دربیاید که راهی برای خروج وجود ندارد…
داستان کوتاه های دیگر ما:
بیدار شدن از خواب ناز و راحت همیشه عذاب آور است، بنابراین قرار نبود
آن روز به جِرِمی که امتحان سختی نیز در پیش داشت، خوش بگذرد.
او با بدنی خسته و کوفته، در حالی از رخت خواب پایین آمد که انگار چندین
نفر او را با قصد و نیت قبلی کتک زده بودند.
وقتی از اتاقش بیرون آمد صدای خواهرش کایلی را شنید که جیغ میکشید و درست
مثل شب قبل، و شب قبلتر از آن، از مادرش تقاضای ماشینی جدید و آخرین مدل را میکرد؛
آن هم نه از آن ماشینهای اسباب بازی کنترلی، بلکه یک ماشین کاملا واقعی که
صمیمیترین دوستش نیز به تازگی خریده و حسادت او را به طرز فجیعی برانگیخته بود.
با این افکار زیر لب پوزخندی زد و مشغول شستن صورتش شد.
وقتی از سرویس بهداشتی بیرون آمد صدای نعرهای به گوش رسید،
تمام خانه به لرزه درآمد و آنگاه هیکل عظیم کایلی در چارچوب راهرو قرار گرفت.
او با آن چشم ریز و کشیدهاش به جرمی زل زده بود، و جرمی که حسابی جا خورده
و توقع نداشت صبح به آن زودی ناچار به مقابله با خواهرش شود، آب دهانش را قورت داد و با صدای ضعیفی گفت:
-صبح بخیر!
کایلی جوابش را نداد و همچنان خیره به او نگاه کرد، سرانجام انگشت اشارهاش را بالا آورد
و آن را تکان داد و بسیار تهدید آمیز گفت:
رمان های در حال تایپ:
رمان بهاران بی باران | roro nei30
رمان کافه اسپرسو | مریم علیخانی
رمان زندگی با چشمان بسته | Peyman_Behzadnia
خیلی قشنگه پیشنهاد میشه:)