دانلود دلنوشته دنیای وارونه کلاغ قصهها! که گفته صدایش زشت است؟! کلاغ سرگردانی که برای سرگرمی همه خود را آواره کرده است! معلوم نیست که به کجا میرود! فقط میرود! میرود تا که هیچوقت قصهها تمام نشوند! قصههای تلخی که به شیرینیِ نباتند!
به نام کلاغی که خانه نداشت؛
و هیچوقت به خانهی نداشتهاش نرسید!
آهای شمع! خودت را فدا نکن!
هیچکس ارزش آب شدنت را ندارد!
تو کسی را گرم نمیکنی!
تو جایی را روشن نمیکنی!
فقط خودت را در چشم اطرافیانت کوچک میکنی!
آهای شمع! گرم نباش! روشن نباش! آب میشوی، آبت میکنند! سرد باش،
خاموش باش! خاموش بودن بزرگ نگهت میدارد! این روزها همه با سوادند!
دانلود دلنوشته دنیای وارونه
یکی لیسانس دارد و یکی دکترا! یکی حقوق میخواند و یکی گرافیک! اما این بین یک چیز کم است!
در آنجایی که عشق است هیچکدام سوادی نداریم! همانجایی که صابون باید با ث سه نقطه نوشته شود!
همانجایی که باید محبت را با ط دسته دار نوشت! همان جایی که عشق، اِشق میشود!
فقط آنجاست که معنای دوست داشتن را میفهمند! ما هیچ نیستیم!
ما همانیم که در کمال با سوادی اما بی سوادی در چشم والدههایمان خیره میشویم و میگوییم «من خود بزرگ شدهام»!
دردها همیشه بیشتر و زیبا ترند چرا که درد چه خوشحالی باشد و چه نباشد،
همیشه کنارت است! دروغ نیست! حقیقتیست هرچند تلخ!
در این زمانه که نمیشود دوست را همیشگی خواند؛ درد مثل دوستی باوفا کنارت است!
ما راضی هستیم! راضی هستیم که سرمان را روی شانهی درد بگذاریم و گریه کنیم!
ما دیگر به همین حقیقتها هم راضی هستیم! چرا یکی نیست تا بگوید؛
«هی، ساکت! زبانت را برای یک لحظهام که شده در دهانت نچرخان! نگو دردهایت را
فاش نکن حسهایت را! همه کس ارزش شنیدنشان را ندارند!»
پیشنهاد می شود
دلنوشته “آن مرد خود باران است” | فاطمه شکیبا(فرات)
دلنوشته پناهگاه مخروب | شاینا توکلی
دلنوشته بشنو از اعماق بیکسیهای یک دختر | شاینا توکلی
عاشققققششش شدمممم حتما بخونییبدددددد