خلاصه رمان
دانلود رمان تو از کجا آمدی هنگامی که تنها و بیتکیهگاه بمانی، دنیا تو را وادار به پذیرش دردها، ناملایمتها، بیعدالتی و تنفر خواهدکرد و تو چارهای جز جنگیدن با آن ها نداری. در هیاهو و جنگی نابرابر، آیا میتوان عشق را یافت روزی که مجبور به انتخاب شوی کدام را میپذیری؟ بد و یا بدتر را؟ و شاید قدم در راهی بگذاری که مسیر زندگیات را تغییر خواهد داد.
چه کس میداند؟!
شاید طوفانی که در راه است…
تو را به قلبِ من پیوند زند!
با خستگی وارد اتاق کوچک و نقلیام شدم، انگار یک تریلی از روی من رد شده بود،
پاهایم از درد ذوق ذوق میکردند. هر آدم دیگری هم بود بعد از ساعتها یک جا ایستادن
و کیلومترها پیاده روی کردن اوضاع من رو داشت. روی زمین دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
دانلود رمان تو از کجا آمدی
پنکه ی کهنه و رنگ رو رفته آرام آرام می چرخید و بادش باعث شده بود به شدت احساس
خواب آلودگی داشته باشم. سقف اتاق پوسته پوسته شده بود و گچ بری هایش هر لحظه
امکان فرو ریختن روی زمین را داشت، ترک های روی سقف و دیوار نشان از قدیمی بودن
اتاقم را می داد، نگاهی به کل اتاق انداختم فرش دوازده متری پوسیده شده و کهنهای که
کف اتاق را پوشانده بود ، سینک ظرف شویی کوچک و زنگ زده ای که گوشهای از اتاق
به دیوار نصب شده بود و چندین ظرف قدیمی روی دیوار روبه روی سینک آویزان شده بود،
گوشهی سمت چپ اتاق یک دست رختخواب مچاله شده بود و گوشهی مقابل
رختخواب کمد قدیمی قهوهای رنگ درب و داغونی که
رمان های در حال تایپ
رمان روزگاری در مستعمره | Mahsa.s.x
رمان یک جفت چشم آبی | نگار عوض زاده
خیلی رمان قشنگی بود، قلم نویسنده خیلی روان و زیبا بود و من به شخصه عاشق این رمان شدم. با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز😍💜💜
خیلی خوب بود حس خوبی بهم منتقل شد از خواندنش مرسیییییی