دانلود دلنوشته محصور یا محسور
خلاصه:
دانلود دلنوشته محصور یا محسور هنوز هم گاهی با درمانگی میگویم با خودم که … در این زندگی محصورم یا محسور؟ شده ایم آدمک های محصور قصه ها شاید راپونزل شاید سیندرلا شاید دلبر تن میدهیم به خواسته های بیجا و ترس داریم از رانده شدن شیطان چه کرد؟ فرشته عزیزِ خدا بود و از رانده شدن از طرف خدا نترسید و ما …
ما از رانده شدن از طرف بی ارزش ترین های دنیا ترس داریم
قرار است چه شویم
چه شود؟
آخر سر داستان را با خوشی به پایان رسانیم؟
نه جانم!
از این خبر ها نیست
داستان های این روزگار گِل مانند شده اند
تیره و تلخ!
محسور و پریشان مانده ام
مانده ام بین یک مشت آدمِ انسان نما که از گرگ هم بدتر لاشه میدرند!
هی خودم را میزنم به آن راه تا مبادا جایی پایم بلغزد
و وقتی که به گذشته مینگرم…
هزاران رد پا از تبار بی کسی ام میابم!
گاهی محصور ماندن هم بد نیست!
مثلا محصور میمانی بین یک مشت بغض که به جان گلویت افتاده اند و …
کم کم یاد میگیری که چطور قوی باشی
که تن ندهی به خواسته های قلبت
که قلبت را مچاله کنی
که مشت بکوبی رویش و فریاد سر دهی :
خفه شو و از کار بایست!
انسان های محسور را دست کم نگیرید
آن ها همان هایی هستند که گذشته شان را از دست داده اند
برای حالشان تاسف میخورند
و آینده شان را در مرگ می بینند!
آن ها همان کسانی اند که …
دلنگرانی هایشان را به گور سپرده اند
همان هایی که با لبخند به سختی های دنیا مینگرند و رو به سرنوشت فریاد میزنند:
برو به جهنم!
دلنوشته های در حال تایپ:
دلنوشته افسونگر | افسانه نوروزی
من دلنوشته نمی نویسم تا.. | H.A.M