خلاصه داستان:
دانلود رمان روزهای رنگی ترانه ۲۵ سالشه، لیسانس الکترونیک و فوق لیسانس روانشناسی داره، دنبال کار می گرده در همین گیرودار پسردایی ناتنیش کیانوش که متخصص مغز و اعصابه برای گذروندن دوره طرحش از تهران به کرمانشاه می ره و قراره چند ماهی رو تا آماده شدن آپارتمان خودش در منزل عمه اش(خونه ترانه اینا) بمونه نصف داستان در کرمانشاه اتفاق می افته و …قشنگه..پایان خوش
نگاه متعجبم رو بهش دوختم و زودتر از من مامان لب به شکایت باز کرد: چیکارش داری مرد بذار دخترم صبحونشو بخوره.
_یعنی چی خانم قرار نیست چون شرکت باباشه هروقت دلش بخواد بیاد و دلش بخواد بره.
دانلود رمان روزهای رنگی
_به هر حال آذین امروز نمیاد کار داره.
_چیکار؟دانلود رمان یادگاری
_با سارا کار داره.
_ اوه، با سارا چیکار داره سارا ک دیشب اینجا بود.
به جروبحثاشون خندم گرفت. بابا از صندلی بلند شد و روبه من ادامه داد:
ای بابا تو ک نشستی دخترم.
نگاهم و مظلوم کردم و خیره بهش گفتم: رمان عاشقانه بابایی یه امروز منو معاف کن تروخدا کار دارم
با سارا یادم رفت دیشب بهش بگم. بعدشم آرتام هست دیگه.خواهش میکنم.
بابا به سمت در رفت مشغول پوشیدن کفش هایش بود ک گفت: به عروس گلم سلام
رمان های توصیه شده ما :
نحوهی قرار دادن رمان در انجمن یک رمان
رمان باران عشق و غرور | zeynab227
رمان آخرین اَشوزُشت | مبینا قریشی
دانلود رمان می خوام دیوونه باشم
فوق العاده زیباااااا
یکی از قشنگترین رمان هایی بود که خوندم عالی بود
چرانمیشه توسایت بخونم؟