دانلود دلنوشته خلوتهای من و تنهاییهایم
خلاصه:
دانلود دلنوشته خلوتهای من و تنهاییهایم وقتی متوجه اطرافم شدم، هر لحظهام یک رنگ گرفت؛ گاهی تیره و گاهی روشن. از آن روز به بعد، هر صحنه از زندگی من ژانر متفاوتی دارد. هر روز پردهای جدید از سینمای زندگیام به نمایش گذاشته میشود و هیچ کس نمیفهمد حالم را و نمیخواهد که بفهمد؛ چرا که همه انسان ها به این دنیای خاکی دل بسته اند.
رمان های دیگر ما:
میدانی!
حس میکنم این دنیا برای همه تاریک است، برای همه تیره است؛
تنها تفاوت میان مردم این است که برخی دنیا برایشان خاکستری تیره است
و برخی مشکی مشکی؛ آنقدر مشکی که چشمانشان دیگر هیچ کورسویی ندارد.
از وقتی از دنیای سادهی کودکی فاصله گرفتم و رنگ نگاهم عوض شد، همهی
مردم هم تغییر کردند. همهی آنهایی که به من لبخند میزدند را در تکاپو دیدم؛
در تکاپو برای رنگ کردن دیگران و خوب جلوه دادن خودشان.
از همان موقع فهمیدم همهی آن لبخندها تنها ماسکی بر روی صورتشان بوده؛
همانند ستارهها که تنها از روی عادت چشمک میزنند.
آری؛
اینجا سیارهای بسیار بزرگ است و پر از انسانهایی پست تر از شیطان.
باور نمیکنی نه؟!
به تاریکی گوش کن؛
میشنوی؟
صدای قدمهای خستهی شیطان میآید و حال این فریاد شیطان است در سیل سکوت این تاریکی که میگوید:
انسان پیدا کنید؛ سجده میکنم…
دل سنگم میشکند پس از شنیدن حرفهای عزرائیل؛
دلم میشکند وقتی از دستهای کوچک بچههایی میگوید که برای دوام آوردن
در این دنیا از انسانهای پلید، گدایی میکنند؛
دلم میشکند وقتی از اشکهای پدری میگوید که شب نتوانسته شکم بچههایش را سیر کند؛
دلم میشکند وقتی از دختر بچهای میگوید که روی تخت بیمارستان عذاب
میکشد چون پول درمانش را ندارد؛
آنقدر میگوید که تکههای قالبم خاکستر میشوند
و وقتی کل وجودم میشکند که میگوید
نمیتوانم جانشان را بگیرم، دلم نمیآید…
پیشنهاد می شود
دلنوشته برای قلبِ شکسته ام | Yegane
نمیشد گفت عالیه اما چیزی مثل روزمرگی و نوشتن عادیه