خلاصه:
رمان که امرزو برای دانلود قرار دادیم بسیار رمان پلیسی و معمایی هست اگر علاقه به این نوع رمان ها دارید پیشنهاد ما هست مطالعه کنید گاهی باید متنفر بود به فکر انتقام بود نگذشت نبخشید همیشه مظلوم بودن کار ساز نیست گاهی باید ظالم شد.شاکی بود .. باید از این دنیا شکایت کرد .. گاهی باید فریاد زد .. ناسزا گفت .. گاهی باید همان باشی که
هیچ احدی تاب تحملت را ندارد تا بتوانی در تنهایی خود بمانی !!!
شاید اینگونه زجر کمتری بکشی …!!! گاهی نباید تسلیم شد .. باید مبارزه کرد .
. باید جنگید … زمانش فرا رسید ..
زمان خون خواهی .. زمان انتقام .. از تموم گرگ صفتایی که زندگیتو به اتش کشیدن ..
حرومزاده هایی که واسه پول شکم ها میدرند .. اما خسته ام …
خسته … از تموم اتفاقات اطراف … قلبم درد میکنه دردی که مرهمی واسش وجود نداره ..
. تنهام .. تنها تر از همیشه …
از دنیا بیزارم .. از زندگی .. از تموم عالم .. قلبم درد میکنه دردی که تنها باعثش اونان ..
اون کثافت هایی که زندگیمو ازم گرفتند … الان پنج ساله از اون اتفاق میگذره ..
پنج سال .. پنج سال .. پنج سال ……. پنج سال کم وقتی نیست
اما با یاد اوری یه خاطره از اون روز نابود میشم .. میمیرم … داغون میشم ..
در ظاهر مثل کوه استوارم … سردم .. خشکم … خشن …
چشم هایی دارم که سرمای اهن و تاریکی شب را در دل خود جای داده ..
بعد از اون روز قلبم را نابود کردم .. کشتمش .. ولی هرگز اون خاطره از اعماقش بیرون نرفت …
ممکنه در ظاهر قوی و مقتدر باشم .. اما از درون مثل خانه ای ویران شده ام …
خانه ای سرد و بی روح … قلبی که به همه قبولوندم از جنس سنگه ..
قلبی که حالا همه به یخ و زد نفوذ بودنش یقین دارند ..
دانلود رمان یک عشق لایتناهی
قلبی که همه قبول دارند که مرده و وجود خارجی نداره ..
در واقع زنده است و پنج ساله که شب و روز عذابم میده ..
زندگی که تلخ تر از مرگه چه ارزشی داره .. الان پنج ساله که با یادشون زندگی میکنم …
الان پنج ساله که هیچ اشکی نریختم .. پنج ساله که یه بغض گلوم رو فشار میده …
پنج ساله …. پنج سال …. پنج سال …. پنج ساله که در به در دنبال ذره ای ارامشم ..
دارم میسوزم .. قلبم داره اتیش میگیره …
پنج ساله که اخم از پیشانی بر نداشتم ، و نگاهم زمین و زمان را به هم دوخته …
دیگه طاقت ندارم .. دیگه بریدم .. دیگه این قلب کشش این درد رو نداره …
ای کاش روزی این کابوس تموم شه … خسته ام .. خسته تر از همیشه ……
. اما به ولای علی قسم که خون کثیف تک تکشون رو میریزم …
خدایا شروع سخن نام توست ، وجودم به هر لحظه ارام توست ، دلم از نام و یادت بگیرد قرار ،
خوشم چونکه باشی مرا در کنار ، حضور تورا در دلم دیده ام ، مدام تو را هم پرستیده ام ،
ولی از صفاتت چه گویم سخن ؟ که بی شک نگنجی به افکار من ،
سخن از تو گفتن یقین مشکل است ، اگر چه جمالت به جان و دل است ، بزرگی فقط در تو معنا شود ، وجودم از نگاه تو پیدا شود …
خدایا ، اینبار هم فقط با نام و یادت قلم در دست میگیرم … الهی به امید تو …….
رمان های توصیه شده ما :
رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)
سلام . چرا داستان نیمه کاره است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام جلد دوم اپ شد
سلام
بنده نویسنده این کتابم
و این کتاب در مجموعه ۳ جلدی قرار دارد
و عزیزان شرمنده و من تمام سعیم را میکنم تا جلد ۳ را تا پایان تابستان هدیه بر دیدگانتان کنم ..
سلام بزرگوار تابستان هم تمام شد جلد سوم رو نگذاشتی!!!!!
عجب شانسی هر سایتی که میرم رمان دانلود کنم نیمه کاره است!!!!!
آخه چرا؟؟؟؟؟؟
سلام چون نویسنده باید بنویسه