خلاصه:
ترنج با باری از گذشتهای تاریک که روی شانههایش سنگینی میکند، داستان آلباسی رمان عاشقانه که از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمتها راهی سفر به روستایی محروم میشود؛ روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان میآورد. آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره مییابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟
دختری رنج میکشد…
از میان تاریکی قرعه به نام اون میافتد؛ تا بازگردد به شومی…!
مگر میشود فراموشکارِ یک راز وحشتناک بود؟!
فرار از خود مگر ممکن است؟
بیا و شجاعانه با سرنوشت روبهرو شو…!
قدری محکم باش! همیشه فرار راه حل خوبی نیست!
گوشها را آماده کردهایم؛ چشمها را جلا دادهایم، تا درکنار رنجهای زندگی تا رسیدن به «عشق» کنارت باشیم!
نورها، طنابهای نجاتی هستن؛ هر چند باریک، هرچند کوچک، باید به آنها چنگ زد، باید برایشان جنگید!
باید برای عشق جنگید!
دختری آمادهی نبرد، از سرنوشت خود رنج میکشد…!
او، ترنج است…!
ترنج…!
پاره اول : روستای اولین تپه
هزار و یک… هزار دو… هزار سه…
کودک زیر دستانم دیگر نفس نکشید. یک بار دیگر سعی کردم با تنفس دهان به دهان
حیات را در کالبدش بدمم. با ناامیدی دستم را روی نبض گردنش، آن شریان حیاتی، گذاشتم ولی نبض دیگر نمیتپید!
باران انگار قصد بند آمدن نداشت. صدای شلپشلپ پای چند نفر در آب را از دور شنیدم.
قطرات سرد باران، روی پوست صورتم، سوزنسوزن میشد. با دست،
دانلود رمان آلباستی
موهای روی پیشانی کودک را کنار زدم. صورتش به دانلود رمان آلباستی سفیدی عروسک باربیِ افتاده کنار دستش شده بود.
با تکان شدید دست دایی، روی شانهام از کابوس همیشگی بیرون میآیم.
خدا میدانست این کابوس لعنتی چه زمانی دست از سرم بر میدارد.
عرق نشسته روی پیشانیام را با دستمال کاغذی پاک میکنم.
دختربچه با موهای سیاه رها، مشغول بازی با بادکنک قرمزی است، دایی رد نگاهم را روی دختربچه دنبال میکند.
بغض نشسته ته گلویم را پس میزنم. ماههاست من دیگر آن گریههای
بیسرانجام را قطع کردهام؛ دیگر از نگاههای ترحّم آمیز مردم خسته شدهام.
هیاهوی شاگرد رانندهها دوباره روی اعصاب ضعیفم خش میاندازد.
دایی با اخم نگاهی به ساعتش میکند و میگوید:
– پاشو بریم یه چیزی بخوریم! تا حرکت اتوبوس بیست دقیقهای وقت داریم.
پشت میز سفید پر از لکهی کافه، من و داییارسلان مینشینیم.
داییارسلان، کلاه حصیری محبوبش را سرش گذاشته،
پیپ قهوهای سوختهاش را از جیب پیراهنش در میآورد،
از جعبه نقرهایاش کمی از توتون مخصوصش را درون پیپ میریزد، با فندک
طلاییاش تقی میزند و چند لحظه بعد بوی عجیب و سرمست کنندهاش در فضا میپیچد.
رمان های توصیه شده ما :
نحوهی قرار دادن رمان در انجمن یک رمان برای مطالعه کاربران
دانلود رمان مهرگان (جلد دوم خاتمه بهار)
تبریک به نویسنده عزیز:)
رمان جذاب و پر کشش، پر از معماهایی که باید حل شود. رمانی که اجازه نمیدهد حتی یک لحظه کنارش بگذارید.
نثر روان و توصیفات عالی…
با تشکر از نویسنده
بی نهایت زیبا، روان و با قلمی با شیوا…
مطمئنا وقتی شخصی جذب داستانی به این شکوهمندی میشه، از اینکه بخواد در کلمات وصفش کنه عاجز می مونه.
آلباستی و شخصیت های دامون، ترنج، رعنا و… خیلی های دیگه که حتی در فرع داستان قرار داشتند، بسیار عالی و مجزا یک شخصیت گیرا رو به نمایش گذاشتن.
نارین عزیزم به امید موفقیت های پی در پی ♡
به امید روزی که نوشته های زیبات، روی برگ های کاغذی یک کتاب نقش ببندند ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
طلق معلوم باز رمان پولی من موندم جدیدا مود شده همه رمان هارو کردن پولی
چرا رمان نصفه بود باید رمانو خرید یعنی ؟؟ تا ادامشو بشه خوند خیلی مسخرس اگه اینطوره همین نصفم رو نمیذاشتین????
خسته نباشی نارینه جان. به امید چاپ رمانهات.
سلام دوست عزیز…
مدیر زحمتکش سایت یک رمان دارن تمام تلاششون رو برای انگیزه پیشرفت نویسندهها فراهم میکنن و این کجاش بده؟
نویسنده برای تگ گرفتن و پیشرفت رمانش کلی تحقیق میکنه و وقت صرف میکنه و اینطوری کیفیت رمان های این سایت خیلی بیشتر میشه.
این باعث میشه نویسنده بتونه خود و اثرش رو ثابت کنه. این اصلا بد نیست. و باید بدونید مدیر محترم سایت یک رمان هر رمانی رو پولی نمیکنن. فقط ویژه ها و برگزیده ها…
رمان هایی که ارزش دارن.
خیلی خوبه اگه زحمت های نویسنده رو درک کنید.
…
…
خسته نباشید می گویم به مدیر سایت یک رمان
با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز و به امید اینکه آثار بهتری خلق کنند مانند همین اثر
عالی
با قلمی شیوا و زیبا
موفق باشی نویسنده عزیز
داستان عالی، کشش بی اندازه یه جاهایی اصلا برگام ریخته بود، فقط نثرشو که ادبی وسطش داشت یه خورده دوست نداشتم بقیه موارد حرف نداشت
این رمان با توجه اینکه فقط فلاش بک هایی داشت خوب بود. و هنوز جای کار داشت و میتونست ادامه پیدا کنه
سلام
لطفا همون اول بنویسید پولی که ما نصفه دانلود نکنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام نوشتیم
سلام نمیشه پرداخت کرد؟
سلام مجدد تست کنید
سلام نارینهی عزیزم، خوشحالم آلباستی رو به اتمام رسوندی؛ به امید موفقیت بیشترت عزیزم.
سلام
لینکی بابت پرداخت و خریداری وجود ندارد لطفا راهنمایی فرمایید
باتشکر
سلام این رمان به درخواست نویسنده جهت چاپ پاک شده است