خلاصه:
دانلود رمان زندگی تلخ عسل رمان تلخی زندگی عسل،روایتگرزندگی دختری به نام عسل شیطون و مغرور که به خاطر مسایلی از جنس مرد بدش میاد و فکرنمی کنه عاشق بشه ولی طی ماجراهایی عاشق میشه ولی زندگی همیشه آماج حوادث زیادی هست.دختر قصه سرخوش از بودن کنار عشقش …نمیداند که سرنوشت چه خواب هایی برای او دیده است
با صدای آلارم گوشیم بلند شدم،آخ که چقد من خوابم میاد ،وای چقدر درس خوندن .تا کی آزمون و امتحان؟
آیا این توهین به شعور ما دانش آموزان ودانشجویان نیست ؟؟؟
( وجدان ـ دختر چقدر غر میزنی امروز که اول مهر چه امتحانی چه درسی!؟؟)
من ـ عه راست میگی ها ولی بعدا که به این مرحله میرسیم. من پیشواز رفتم.
از روی تخت بلند شدم و رفتم سراغ کمد لباسام. انگشت اشاره م و به لبم نزدیک کردم. اوووم حالا چی بپوشم.
( وجدان ـ دکلته قرمزتو/باز این دختره زد به کوچه علی چپ،خوب لباس فرم مدرسه دیگه)
من ـ آها … گوونی حله حله آقا تو نگران نباش .
واقعا که این لباس چقدر خوش فرمه …از بهترین خیاطها استفاده شده …آخــــی… فکر کنم خیلی زحمت کشیدن براش .دو تا مستطیل بهم دوختن شده مانتو!!! تازه مثله تیشرت باید از سرت بپوشی….یه دونه شلوار کردی هم زدن تنگش.
با یک مقنعه بسیار خوش دوخت تر از مانتو.
دانلود رمان زندگی تلخ عسل
بعد حالا من میگم گونی تو باور نکن !
( وجدان ـ اه دختر کم غر بزن مهمونی نمیری که ،مدرسه اس)
بعد از مسواک و شونه زدن موهای خیلی خیلی بلندم !!!
(وجدان ـ بابا گیسو کمند)
فوز دلت موهام تا زانوهامه.بعد از کلی صحبت با صدای درون عزیزم (منو میگه ها)حاضر شدم .
یه نگاه کردم تو آیینه برای خودم فرستادم و خوندم∶
تو خوشگلی همه راست میگن\با نمکی همه راست میگن رمان جدید بین همه دخترا آره آره تو تکی راست میگن \
(وجدان ـ اوهوع…سقف میریزد ،چه اعتماد به سقفی)
نه شما بگین من خوشگل نیستم
( وجدان ـ تو اصلا از خودت گفتی که از این بیچاره ها نظر میخوای)
خو الان میگم چشمای درشت و کمی مخمور خاکستری .ابرو هشتی دخترونه ،بینی خوش فرم و کوچک …لبای قلوه ای…گونه های برجسته که وقتی میخندم بیشتر جلوه میکنن …
که بعضی وقتا میپرسن پروتزه …
که منم با کله میرم تو صورتشون …والا !!کدوم پروتزی مثه کار خدا اینقدر قشنگ و طبیعیه.
موهام که گفتم عسلی ـ طلایی.
خودیگه نظر نمیخوام …آی ام بیوتیفول.
خودمو پرت کردم از اتاق بیرون وبرای تقویت عضله پاهام لگد زدم به در اتاق (عرشیا)داداش محترمم که از تخت سقوط کرد!!!! خخخ…
از پله ها رفتم پایین و به مامان (مریم)و بابا(آرش)سلام کردم و صبحانه خوردم .کولم رو برداشتم. پیش به سوی روزهای سخت …مدرسه…درس …امتحان …
(وجدان ـ تو کوه درد باش، طاقت بیار و مرد باش )
من ـ غمگینم…
( وجدان ـ خوبه والا…اگه تو که ممتاز منطقه ای اینو بگی بقیه چی بگن!!!)
(من ـ حداقل بذار دوباره بگم .غمگینم …
پیشنهاد میشود
رمان پایان روزهای تلخ | fatemeh_i
اصلا جالب نبود
چرا این همه غم انگیز افسردگی گرفتم
بسیار رمان بدی بود … نه قلم خوبی داشت نه داستان خوبی داشت …عمرا اگه خوده نویسنده یه دور از روش خونده باشه …توی ٢٠٠ صفحه داره همه چیو از رنگه درو دیوار گرفته تا مدل بستن بند کفش طرف توضیح میده بعد یهو تو بیست صفحه عشقش مرد،افسردگی گرفت، رفت زنه اون یکی شد، ازش بچه دارم شد ! کله این اتفاقاتم تو چند خط بهمون گفتن که در جریان باشیم !!! خییییلی ام تخیلی بود آخه کودوم آدمی میاد بگه بیا اسمه عشقه سابقتو بذار رو پسره من !!! انگار که یه دختر بچه شیش ساله از رویاهاش نوشته باشه !!! مدیر توروخدا داستانا رو یکم بخون ! اینا چیه آخه !!!! ضعیف و بی معنی !!!! بعد رمانای معروفو که همه ی سایتا دارن ندارین ! سایتتون خیلی خوبه دانلود رمان ازش خیلی راحته ولی داستاناش خیلی ضعیفه این شاید دهمین داستانیه که من از این سایت خوندم و حالم از هرچی رمانه بهم خورد !! همه رمانام که پیشنهاده مدیره !!!!!حیفه این سایت نیست ؟!
سلام رمان اسارت نگاه هم پیشنهاد ماست و خیلی رمان های دیگه اونا را بخونید
غمگینه ؟
کسی که غمی توی زندگیش نداشته و نمیدونه یعنی این حرفایی که شما میزنین ولی بنظر من بهترین رمان بود اولین باره با رمانی ارامش گرفتم ولی حیف تضاد زیادی با من داره من بی پول ولی شخصیت داستان پول دار