خلاصه رمان:
دانلود رمان گروگانگیر داستان راجع به دختریه که هجده سال از عمرش رو در فرانسه همراه مادر و برادرش گذرونده تا اینکه سر و کله ی پدرش پیدا میشه و طی اتفاقاتی برای زندگی کوتاه با پدرش به ایران میاد … پدرش پلیس و توی عملیات و مبارزه با یه باند قاچاق بوده و ناخواسته دخترش وارد بازی میشه و طعمه ی مافیا قرار میگیره…….
از کلاس کنگفو خارج شدم به سمت فراری قرمز رنگ داداشیم رفتم.
بدون اینکه درش رو باز کنم از روی در پریدم و پشت فرمون نشستم.
اهنگ مورد علاقم رو گذاشتم و صدا رو تا اخرین حد بالا بردم با گاز
وحشتناکی از محل پارک در اومدم. حوصله ی خ و نه نداشتم تصمیم گرفتم برم شانزلیزه و یکم خرید کنم.
برای همین بدون رعایت قوانین که هیچ وقت تو مخ من جا نمی گرفت فرمون رو سمت راست چرخ و ندم.
صدای بوق ماشین از پشت سرم اومد واسش رو هوا بوس فرستادم
خوش باشه، هرچند نفهمید و چند تا فحش از زبان بوق بهم داد.
دانلود رمان گروگانگیر
صدای زنگ موبایلم باعث شد ضبط رو کم کنم… نگاهی به صفحه موبایل انداختم و با دیدن عکس نوژن شکلکی داغون برای عکسش در اوردم و جواب دادم:«جونم؟»
نوژن:«زهرمار جونم، باز تو دیدی من خوابم ماشین من و بردی؟»
بلند خندیدم تا حرصش بیشتر در بیاد و گفتم:«حالا رمان پلیسی که اتفاقی نیوفتاده ماشینت سالمه»
نوژن:«با اون دست فرمونه دیوونه ی تو بعیدِ سالم باشه… بیا خ و نه»
-:«یکم برم خرید بعد میام»
نوژن:« بیا خ و نه بهت می گم… مامان ناراحته به من که چیزی نمی گه، بیا شاید به تو گفت»
ابروهام از تعجب بالا رفت:«ناراحته!!! مگه جلسه های دوستانه و باشگاه
و کاشتِ گونه و پروتزل بو تتو ابرو و زیبایی اندام و خرید های هر روزه و
دوستای خفن می ذارن مامان ناراحت بشه؟»
نوژن در حالی که معلوم بود خندش گرفته گفت:«مامان اینارو بشنوه می کشتت…
پاشو بیا خونه ببین چه مشکلی داره»
پیشنهاد می شود
رمان سربهسر دردِسر | روشنک.ا و fateme078
رمان شاهزاده ی گدا |ستاره حقیقت جو