خلاصه رمان :
دانلود رمان عروس مرده دختری زیبا و فوق العاده مهربان با دنیایی پر از زیبایی های دخترانه…زیبایی هایی که توی یک شب نابود میشه توسط شخصی که اصلا ازش انتظار نمیره اونقدر فکر کردم که خوابم برد… غروب با صدای دامون که تکونم میداد و صدام میکرد بیدار شدم..دامون:دریا دریـــــــــــا دریا ای الهی ذلیل نشی بلند شو خو دیگــــــــــه
نویسنده : عسل.چ
تعداد صفحات : ۳۰۶
اونقدر فکر کردم که خوابم برد…
غروب با صدای دامون که تکونم میداد و صدام میکرد بیدار شدم..
دامون:دریا دریـــــــــــا دریا ای الهی ذلیل نشی بلند شو خو دیگــــــــــه
خرس تنبل خجالت نمیکشــی تا الان خ
وابی خیر ســرت میخوای شــوهر کنی
یکم آدم شو
با حرو نشستم رو تختم و گفتم
من:برو بیرون دامون بیرووووووون کی به تو اجازه داد بیای توی اتاقم..
دامون: از خداتم باشــه من بیدارت میکنم بیا میخوایم شــام بخوریم ســاعت
بدوووو بابا گفت بگم حتما بیای…
بدون اینکه اجازه بده من
حرف بزنم رفت بیرون…
بلند شدم رفتم صورتمو ش ستم و لبا سمو عوض کردم رفتم از اتاق بیرون به
سمت سالن غذا خوری رفتم
دانلود رمان عروس مرده
ن ش ستم روی میز و ساکت منتظر موندم تا بابا بیاد دامون دا شت میزو شخم
میزد اما عادت نداشتم چیزی بهش بگم وگرنه تیکه خوبی بهش مینداختم…
بابا اومد و رمان عاشقانه
سر میز نشست به لیلی(خدمتکارمون) گفت غذا رو بکشه.
مشغول خوردن شدیم بعد از شام به سمت نشیمن رفتیم…
بابا نشست روی مبل همیشگیش…
بابا:فکراتو کردی دریا؟؟
فقط دلخور بهش نگاه کرد…
بابا:من نمیدونم کیارش چه هیزم تری بهت فروخته که ازش خوشت نمیاد…
من:بابا من
نمیخوام با کیارش ازدواس کنم…
بابا:من تصمیممو گرفتم تو با کیارش ازدواس میکنی.
با بغض بلند شدم و دویدم سمت باغ نشستم روی سکو و خیره شدم به آسمون
پر ستاره..اشکام همینجوری میریختن…
دامون:میتونم بشینم؟؟
پیشنهاد میشود