خلاصه ی رمان:
دانلود رمان میوه بهشتی داستان درباره ی دختری به اسم باران هستش که در دانشگاه قبول میشه و چون شهر دانشگاهش رشت مشخص میشه ، از تهران میره و با برادر و دوست برادرش هم خونه میشه…صفحه ی اول رمان:چشمامو باز کردم دیدم
مامانم بالا سرم ایستاده و داره با اخم نگام میکنه…موندم مگه چی شده…
ساعت کنار تختمو نگاه کردم دیدم تازه ساعت ۸ صبحه.
وا..مامان چی شده؟
_ نه به دیشب که نمیخوابیدی از نگرانی نه به حالا که میگی چی شده؟
تازه به خودم اومدم و در حالی که دور خودم میچرخیدم و سعی داشتم
مانتومو تنم کنم بلند بلند با خودم حرف میزدم:
وای…بی چاره شدم..دیگه روزنامه گیرم نمیاد که…وای….خدا…همش
تقصیر شماست دیگه مامان خانم…تو که میدونی من بخوابم مثل
دانلود رمان میوه بهشتی
خرس خوابم میبره…اخه چرا منو بیدار نکردی؟
مامان با یه حرکت شانه هامو گرفت سعی کرد منو نگه داره.
_ مامان ولم کن تو روخدا…بابا دیر شده..
_ صبر کن بارانم…بزار بهت بگم ..انقدر وول نخور..
_ چی بگی؟ رمان جدید زود بگو…دیر شد..
_بردیا صبح رفت روز نامه گرفت اومد…
با هول و ولا مامانو نگاه میکردم…که مامان با یه جیغ گفت:
وای…بی چاره شدم..دیگه روزنامه گیرم نمیاد که…وای….خدا…همش
تقصیر شماست دیگه مامان خانم…تو که میدونی من بخوابم مثل
خرس خوابم میبره…اخه چرا منو بیدار نکردی؟
مامان با یه حرکت شانه هامو گرفت سعی کرد منو نگه داره.
_ مامان ولم کن تو روخدا…بابا دیر شده..
_ صبر کن بارانم…بزار بهت بگم ..انقدر وول نخور..
_ چی بگی؟ زود بگو…دیر شد..
_بردیا صبح رفت روز نامه گرفت اومد…
با هول و ولا مامانو نگاه میکردم…که مامان با یه جیغ گفت:
پیشنهاد می شود
رمان جای مادرم زندان نیست | مریم علیخانی
رمان به دنبال انتقام | Mahbanoo_A