معرفی رمان:
دانلود رمان معمر _ پیرمردی، در میان شوریدگی از جنس نفرت، قلب فرتوتش زیر آواری از خاطرات تلخ گذشته شکسته شده! با هجوم یک اتفاق ناگهانی به راحتی استشمام میکند بوی تعفن و رغبت انگیز عشقی کهنه را؛ اما دروازهی قلبش قفلی دارد از تبار کهنگی که هیچکس توان عبور از آن را ندارد. بلکه شاید باشد چشمان شهلایش کلید همان دروازهی خاک خورده.
رمان معمر
قسمتی از رمان:
به عادت هر روزهاش چای خوش رنگی در همان لیوان محبوبش که جنس و زنان رویش تباری از چین داشتند دم کرد و بین دستهای چروکیده و لاغرش گرفت. عطر چای وقتی به بینی صاف و متناسبش میخورد، حس خوبی در جایجای بدنش شکل میگرفت. او را به دوران کودکیاش سوق میداد.
زمانی که پدرش در حیاط خانه مینشست و مادرش برای او چای تازهدم جلویش میگذاشت تا خستگی یک صبح تا شب کار کردن از تنش بیرون رود. رمان عاشقانه بوی آن چای همیشه در خانه پرمهر و صفایشان بود. با یادآوری خاطرات گذشته، خندهی محوی روی صورت زیبا و پیرش نشست.
قدمزنان از آشپزخانه کوچک سهگوشهاش بیرون آمد و روی مبل تک نفرهی چرمی نشست. به گلدان حسن یوسفش که برای او از همه عزیزتر بود نگاه عاشقانهای کرد. او به عشق اعتقادی نداشت؛ اما همیشه بدون آنکه خود از آن آگاه باشد به گیاههایش و تک عروس هلندیای که در قفس سفید نگه میداشت تا همدم و همراز او باشد عشق میورزید.
به عقیدهی خود، دوست داشتن گل و گیاه و حیوان شرف داشت به دوست داشتن انسانهای نامردی که نه بویی از محبت بردند نه شرافت. کس چه میدانست؟ شاید او زخمی عمیق از عشق برداشته بود که اینگونه بیرحم دربارهی عشق سخن میگفت و ترجیح میداد…
پیشنهاد میشود
رمان دلبسته به خیال او | آتنا بخشعلی زاده
رمان ریسمان کبود | ریحانه نصیری
تبریک میگم ریحانهی عزیزم…
خسته نباشی و امیدوارم آثار زیبای بیشتری ازت ببینم.
قلمت سبز♡