معرفی رمان:
رمان سمبل تاریکی جلد اول _ اتفاقاتی که آیسان رو در محاصره خودشون قرار داده بودن، اون رو وادار میکنن تا بیشتر راجع به دنیایی که جز گذشت شب و روز، چیز دیگهای از اون ندیده بود، تحقیق کنه. جهانی که متوجه شده بود، هیچ شباهتی به اون تصویری که در ذهن داشت، نداره. این دنیا تاریکتر از حد تصورش بود.
آیسان به پیشنهاد یکی از دوستهاش تصمیم میگیره در کلبههای جنگلی مشغول به کار بشه؛ ولی زمان زیادی نمیگذره که میفهمه توی این جنگل یک چیزی درست نیست و افرادی از کلبهها به طرز عجیبی ناپدید میشن!
رمان سمبل تاریکی جلد اول
قسمتی از رمان:
شونه تکون دادم. بعید میدونستم اینجا سرگرمی خوبی واسه من ردیف کنه. با این حال به پیشنهاد نجمه که یکی از دوستهای دوران دبیرستانم بود، به جنگل اومدم تا توی یکی از این کلبهها مشغول به کار بشم. رمان تخیلی شاید واسه خیلیها این شغل خوبی محسوب میشد؛ اما واسه منی که ساکن شهر نور بودم و خواه و ناخواه از جنگل و دریا میگذشتم،
جذابیت زیادی نداشت. با سنگینی دستی روی شونهام، سرم رو به سمت سام چرخوندم. آروم لب زد:
– اگه به مشکل برخوردی، کافیه بهم زنگ بزنی.
از کنترل کردنهاشون خسته شده بودم. مراقبتهای اردوان بیشتر از حدی بود که باید از یک دختر جوون هم سن من مراقبت میشد. گاهی اوقات حس میکردم نوجوون چهارده_پونزده سالهم، نه یک دختر ۲۴ ساله.
اگه برای خلاصی از سفارشات بیانتهای اردوان نبود، به هیچ عنوان تن به این هوای مرطوب اینجا نمیدادم. آه! به شدت این هوا آزار دهنده بود.
سام با نرمی شونهم رو فشرد و سپس به طرف سمندش رفت. حتی با بوقی که برام زد، باز هم به طرفش نچرخیدم و با دقت به منظرهی روبهروم چشم دوختم.
پیشنهاد میشود