معرفی رمان:
رمان رخساره فروریخته _دختری است با یک عاشقانه خاص و اجتماعی؛ قرار است وارد دنیایی دیگر شود. دنیایی رمزآلود با اتفاقاتی غیرمنتظره. یک قهرمان نیاز دارد برای تغییر تفکراتش. دنیایش زیباست، تحولات عظیمش او را زیباتر میکند. از خندهها و لباسهای فاخر و مغرور بودن، به مظلومیت و چادر میرسد؛ یک تحول عظیم! یک تحول باورپذیر با دختری که اویل چهرهای زیبا دارد اما رخسارهاش فرو میریزد. آینده این دختر را یک قهرمان تغییر میدهد. یک عاشقانه که در این عصر باورش کمی مشکل است؛ اما با عشق شدنی است؛ اما عشقهای بزرگ همیشه پایانش خوش نیست، شاید این بار پایانش چون قهوه تلخ است… .
رمان رخساره فروریخته
قسمتی از رمان:
هوای بیرون لباسهای زمستانی میخواست؛ در کمدم لباسهای مخصوص باران پیدا کردم. هرچند انتخاب لباسهایم دیگر شبیه گذشتهی شادم نبود؛ اما همان لباسهای دوران شادیام را پوشیدم. بافتنی قهوهای رنگ با شلواری گرم، بوتهای مشکیام که فکر میکردم اندازهام مانده بودند.
ماسکم روی صورتم قرار گرفت. رمان عاشقانه خیابانِ زیبای زمستان به وقت دی. باران به شدت خودش را روی آسفالت میکوبید.
گویی قصد داشت خبری به شدت غمانگیز و چالشی بزرگ را خبر دهد. دلم نمیآمد از خیابان بارانی رد شوم، آنقدر زیبا و دلنواز بود که دوست داشتم مدتها صدای باران را گوش کنم. باید خیابان را رد میکردم تا به مطب برسم.
خبرهای موجود در مطب دکتر میتوانست حالم را از حال گریان باران بدتر کند. بچه که بودم همیشه گمانم بر این بود ابرهای بارانی گریه میکنند؛ اما بزرگتر شدم معنی گریههای کودکی ابرها باران نبود که به شدت علاقه داشتم. همیشه بوی نم برخواسته بعد از باران برایم دوست داشتنیترین عطر دنیا بود.
به هر سختی بود از فضای دلانگیز خیابان گذر کردم.
پیشنهاد میشود
رمان به خاطر پاییز | عسل حمیدی