معرفی رمان:
رمان درخشش شب تارم _ داستان در مورد دختری هست که خیلی ناخواسته وارد بازی میشه که اصلا ربطی بهش نداره و اصلا نمیدونه چرا و چطوری سر از این بازی شوم درآورده ولی یه چیز رو خوب میدونه، مقاوم باید بود. شاید میشه اینجوری گفت که این دنیا ارزش اینو نداره که برای خواستهت نجنگی و عقب بکشی!
رمان درخشش شب تارم
قسمتی از رمان:
پا روی پا انداخته بودم و همینطور داشتم چیپسم رو میخوردم و به دعوای عمه و مامان نگاه میکردم. گاهی هم یه لبخند ریز میزدم ولی چون میترسیدم به چوخ برم، زود جمعش میکردم تا چیزی نشه که عمه دوباره شروع کرد.
– ببین الهام، این درست نبود تو جلوی همه فامیل به من بگی زینت. اسم من آرمیتاست؛ این رو بفهم!
مامان: خب حالا مگه چی شده زینت جون؟!
عمه: داداش زنت رو جمع کن ها! یه چیزی بهش میگم. من که میدونم تو از قصد این کارها رو میکنی.
مامان: به نکته بسیار ظریفی اشاره کردی، همینطور که تو خالهزنکبازی درآوردی.
عمه: اوه! چه گوشهایی! من فکر میکردم فقط مثل پاندا میخوری و میخوابی عجوزه.
اوه! اوه! تازه داره اوضاع جالب میشه!
همینطور که داشتم با چشمهای دراومده به صورت سرخ مامان نگاه میکردم، رمان عاشقانه یه چیپس گذاشتم دهنم. چه شود!
مامان: عجوزه خودتی و اون… .
بابا: بسه دیگه، تمومش کنید. ترانه به جای خندیدن بلند شو حاضر شو، بریم!
به خودم اومدم و همینطور که سعی داشتم آروم کنار بکشم، صدای مامان رو شنیدم.
– فقط بذار برسیم خونه، بهت میفهمونم!
داشتیم از در خارج میشدیم که یه دفعه صدای عمه رو شنیدم که آروم زیر گوش مامان گفت:
– هنوز تموم نشده، برو دعا کن داداشم پشتت بود.
پیشنهاد میشود
رمان شبی به روشنایی روز | kiana1212
دانلود رمان خانهی من قلب توست
این همون رمانی نیست که گذاشتید با پیدی افش فرق داره
سلام اصلاح شد
خعلی قشنگ بود ، موضوعش متفاوت بود. البته شاید یکمی کلیشه ای بود ولی واقعا باحال بود و گاهی هم گیج کننده .
گیج کننده و مزخرف