معرفی رمان:
رمان دراکولا _ تمام اتفاقات عجیب و رعبآور هنگامی به وقوع میپیوندند که جانسون هارکر سفر کاریاش به یک شهر را آغاز میکند. او وقتی نام مکانی که باید در آن بگذراند را به ساکنان شهر میگوید، شاهد رفتار عجیب و وحشتزدهی آنان میشود؛ اما بیاهمیت از کنار آن میگذرد. همین واکنش بیاهمیتش هم باعث به وقوع پیوستن اتفاقات تلخ و ناگوار برای خودش و اطرافیانش میشود. او میتواند خودش را از آن حوادث نجات دهد و از مهلکه جان سالم به در ببرد؟
رمان دراکولا
قسمتی از رمان:
خورشید روی پوشش سبزی کوههای کارپاسیان نورنمایی میکرد. جایی بالای اون کوهها، عمارت دراکولا قرار داشت؛ مکانی که کانت زندگی میکرد. کالسکهی بیستریز من رو به بورگو پاس میبرد. محلی بود که با کالسکهچی کانت روبهرو میشدم. کالسکه ساعت سه مسافرخونهی بین راهی بیستریز رو ترک میکرد.
تااونزمان، باید شش ساعت منتظر میموندم. تصمیم گرفتم یه غذایی بخورم. هیچکس داخل رستوران مسافرخونه، انگلیسی حرف نمیزد؛ ولی مسئول اونجا یکم آلمانی بلد بود. بهم خوشامد گفت و خیلی زود چیزی برای خوردن داشتم.
رستوران خیلی شلوغ بود. همهی حضار اونجا لباسهایی با رنگ روشن به تن داشتند و رمان ترسناک به زبونی حرف میزدن که من متوجه نمیشدم. یکم بیشتر نوشیدنی خوردم و مسئول رستوران رو صدا زدم.
– درمورد کانت دراکولا اطلاعاتی داری که بهم بدی؟
این سوالی بود که ازش پرسیدم.
– تاحالا عمارتش رو دیدی؟
مسئول رستوران بدون اینکه کلامی درجواب سوالم بگه، ازم فاصله گرفت. همهی افراد داخل رستوران به صحبتشون فاصله انداخته بودند و با ترس و شگفتی بهم نگاه میکردند. بعد همه باهم شروع به صحبت کردند. دراکولا و چندتا کلمهی دیگه رو مرتباً میشنیدم. به لغتنامهم نگاه کردم. اونا درمورد کلمهی “خونآشام” حرف میزدند.
پیشنهاد میشود
رمان آوای پریهای دریایی | ملیکا.س
رمان نفر درست را راه بده | bahareh.s
دانلود رمان جنازه ای در آشپزخانه