دلنوشته چک نویس یک چرت نویس
خلاصه:
دلنوشته چک نویس یک چرت نویس چند وقت ایست حس پوچی دارم، حس مزخرف بودن،مزخرف بودن خودم، زندگی ام، روزگارم،حتی اطرافیانم هم، همه مزخرف شده اند.نه نه ببخشید، همه راخط زدم، دوباره مینویسم ، قلم در دست میگیرم که بنویسیم . اما چه بنویسم ؟همهی چیز چِرت شده اند، چه چیزی برا نوشتن دارم؟
دلنوشته های دیگر ما:
یافتم همهی چِرت و پِرت هستیم را مینویسم.
خدا را چه دیدی شاید چِرت و پرت هایم حرف خیلی ها شود . میگویم عاشق شده ام، می گوید عشق چیست؟
میگویم دوستت دارم، میگوید صدایت را نمیشنوم؟ بلندتر فریاد می زنم دوستت دارم، خنده ی تلخی
نثارم کرد و رفت و رفت و رفت. و من ماندم و این دیوانگی .
من ؟من ؟ نامم را فراموش کردهام ، من که هستم، اینجا چه میکنم؟
برای که می نویسم؟ اصلاً چی مینویسم ؟ برای که می نوشتم؟
یادم نیست . همه را خط می زنم تا کسی این چِرت و پرت های مرا نخواند، تا مبادا دیوانه صدایم بکنند.
همیشه دوست داشتم پسر باشم . آنوقت عاشق همچون خودم میشدم،
در آغوش میگرفتمش، آنقدر در آغوشم فشارش می دادم که از ذوق و خنده اشکهایش جاری می شد.
می انداختم و دور تا دور خانه چرخ میزدم . آنقدر میچرخیدم که دنیا دور سرم بچرخد و بچرخد.
اما نیستم …باز چِرت نوشتم ولی کاش دنیا میچرخید و میچرخید
تا مال من می شدی…
۹۷ تمام شد و نیامدی، عید شد سال نو شد ولی باز
نیامدی، ۱۳ بدر شد خواستم سبزه ای گره بزنم که مرا به تو برساند ولی گفتی نزن.
دلیلش را گفتی این گره ها هیچ وقت باز نمی شود و
و فقط پوسیده می شود.
ولی من گره زدم نه سبزه بلکه دلم را به دلت، جانم را