دانلود مجموعه دل نوشته صوتی کودکی
خلاصه:
دانلود مجموعه دل نوشته صوتی کودکی وقتی بچه بودم…فکر می کردم.. کسایی که بیست سالشونه خیلی بزرگن…حس می کردم عدد خیلی بزرگیه…نمی دونم چرا؟!ولی الان…شاید الان فکرمی کنم کسایی نودسالشونه خیلی بزرگن…ولی می دونم که متوجه می شم نودهم خیلی بزرگ نیست..
دلنوشته های دیگر ما:
خاطرات کودکی تموم شد…
همش تموم شد…
هم بازیهای دوران کودکی تموم شدن…
دورهمیهامون تموم شد…
بزرگمون رفت…!
باورش سخته…
خیلی سخت، اصلا نمیشه بهش فکر کرد که همه چی تموم شد!
ولی یه چیزی مجبورت میکنه بهشون فکر کنی و باور کنی که تموم شد.
تازه میفهمم… فاتحه خاطرات کودکی رو خوند،
یعنی چی!
تازه فهمیدم…
فاتحه خوندن برای خاطرات کودکی یعنی چی.ـ.
تازه فهمیدم فقط میشه گاهی اوقات ازشون یاد کنی و یه لبخند بزنی از کنارشون رد شی، یعنی چی!
ولی اینم مطمئن شدم… همه توی خاطراتشونن
چون این چند وقته همه دارن از خاطرات خوش کودکی حرف میزنن؛
ولی نمیدونن میخوان برگردن به اون دوران یا نه؟!
شاید انقدر خوش بودیم نمیخواییم برگردیم
که دوباره بزرگ شیم
و بیشتر افسوس بخوریم…
پس ترجیح میدیم از دور نگاهشون کنیم.
توی این مدت خواستم از ذهنم پاکشون کنم این خاطرات زیبا رو…
که گاهی، یک لبخند ناب روی ل**بهات میارن؛
ولی نتونستم…
حریفشون نشدم…
مخصوصا زمانی که دیدم
بزرگترها هم باخاطراتشون
زندگی میکنن!
پس نمیشه این خاطرات شیرین رو
دور انداخت؛ فقط میشه باهاشون کنار اومد.
وقتی به کودکی فکر میکنم،
از طرفی خوشحالم که همچین خاطرات زیبایی دارم،
ازطرفی دلم واقعا براشون تنگ میشه…
جوری که دلم میخواد برای یک روز هم که شده برگردم و دوباره تکرار بشن.
هیچ وقت نمیتونم دورهمیهایی که داشتیم رو فراموش کنم!
چون واقعا خوش میگذشت.
ولی از طرفی، واقعا خوش به حالمون شده
که وقتی ازشون یاد میکنیم، یه لبخند عمیق برای مدت طولانی میشینه روی ل**بهامون…
پیشنهاد می شود
دلنوشته از ݥــــݩ بــه ٺو | Arshida & Yegane
دلنوشته درد و دل های یک درد آشنا | زین العابدین
دلنوشته ادبیات جنگ | ستاره حقیقت جو و شمیم فرهادی