مقدمه:
دانلود مجموعه دلنوشته رنجش _ اشکهایی که بغض نمیشوند و دردهایی فریاد نمیشوند و شاید گِلِههایی که در نطفهی سخن خفه میشوند، همگی هجوم میآورند سمت قلم، و رقص قلم بر روی کاغذ چه بغضی دارد!
دانلود مجموعه دلنوشته رنجش
قسمتی از دلنوشته:
دور بودن از آدمها…
ببخشید اصلاح میکنم!
دور بودن از آدمنماها را دوست دارم.
دور بودن از آدمها و آدمنماها
جانت را در امان میدارد جانم.
این اهالی که میبینی
سراپا جهلاند و هر کدام قاضی شهر.
این اهالی که میبینی از دور زیبایند،
آخر صدای عربده از دور
چون نجوا به گوش میرسد.
این اهالی مهرباناند،
آخر از دور دستشان نمیرسد
حلاوت خوشیات را به کامت زهر کنند.
این اهالی اهل ستم نیستند،
آخر از راه دور تنت رنج نمیبیند،
جسمت نمیسوزد، قلبت نمیگرید.
آری جانم، این اهالی سراسر پاکی و محبتاند،
آخر از دور صدای طعنههایشان به گوش نمیرسد.
***
یک چیزی… ته ته گلویت،
بیش از حد اذیت میکند!
حس نفرتی که جانت را میرباید،
نفرت از عالمیان و جهان اطرافت.
نفرتی که انتهای آن دقیقاً میرسد
به وجود منفور خودت،
و چه دردیست و چه رنجیست نفرت از خود!
***
در من چند دیوانه، چند چشم اشک گرفته،
چند بغض نشکسته، در گوشهای کز کردهاند
و جانشان در عذاب است
از اطرافیان پر از جهل و ظلم و حقد!
و در سراسر من دلگرفتگیهای انبوهی
رقصکنان حیات را از من گرفتهاند
که ناشی از محاکمهی بیجا و گه گاهی به جا؛
امّا به طعم زهر آنان است که بر جاناند!
در من… هیچ نیست!
من تهی از آن چه که باید هستم
و مملوء از آنچه که نباید!
***
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشته آبی | شمیم فرهادی
مجموعه دلنوشته قلبی که بیرون می تپد | فرزان
دانلود مجموعه دلنوشتههای مشکلی نیست
دانلود مجموعه دلنوشته نیمه تاریک ذهن