مقدمه:
دانلود مجموعه دلنوشتهی دیواژهها _ واژهها دیوانه شدند! از همان روزی که گفتی میمانی و هزار بار همپای سطر سطر دفتر خاطراتم رقصیدند و شعر خواندند و خندیدند و… . خواستند…خواستند از تو برای دفترم بگویند، خواستند هوار بزنند تاب خوردن چشمانت را در چشمانم!
اما دیوانه شدند و این دیوانگی ریشههایش در خاک دل بود. دلی که حالا ویران است! نبود، شد! از وقتی شد، که سیاه کرده ورق نامهات را روز تا شب و شب تا روز خواندم. تلخ بود، تلخ خواندم؛ اما تلخ نشدم…زهر شدم.
درست یادم نمیآید چه نوشته بودی، من فقط “میروم” انتهایش را هر بار دیدم. هر بار دیدم و نمیدانم چرا هر بار قلوه سنگی در گلویم جا میگرفت. عاشقانههای دفترم را به آتش کشیدهام. عشق نوشتههای نیمه که خواندن نداشت، داشت؟
حالا هرچه را که با این واژههای به جنون رسیده مینویسم، تنها اشک نوشته است.
دانلود مجموعه دلنوشتهی دیواژهها
قسمتی از مجموعه:
دانلود مجموعه دلنوشتهی دیواژهها
قسم به سطر اول دفتر خاطراتم که نگذاشتی خودم بنویسمش… .
خودت آن را نوشتی…
نوشتی:
تا پای جان…
تا آخرین قطره…
میمانم برایت.
قسم به همان نوشتههایی که همان بوی کلیشه بودنشان مرا م**س.ت و مفتون تو کرد…
قسم به همانها…
من، کلیشه وار نفس خودم را بند میآورم اگر کلیشه وار برنگردی و کلیشه وار آخر داستانمان ننویسی “سالها با خوبی و خوشی زندگی کردند…!”
***
لبهی تیغ راه رفتن را وقتی یاد گرفتم که…
چشمانم،
چشمانت را به آغوش میکشید؛ حتی با اینکه…
فرد جا خوش کرده درونشان…
من نبود!
***
به من گفت بر نمیگردی!
دروغ میگفت… .
نمیدانست وقتی کسی به کس دیگری بگوید دوستش دارد، هر جای این هستی باشد پیش او بر میگردد!
میدانم!
دروغ میگفت.
میدانم اینکه هنوز برنگشتهای برای رها کردن من نیست…
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشتههای آمال کودکی | مهشید شکیبائی
مجموعه دلنوشتههای نفس بکش! | پونه.ب
دانلود مجموعه دلنوشتههای رستن از قفس
دانلود مجموعه اشعار بانوی اردیبهشتی