دانلود فن فیکشن اسارات باران ⭐️

معرفی‌نامه:

دانلود فن فیکشن اسارات باران _ پسری دلیر و شجاع از رئیسان قبیله‌ای آفریقایی، که خود را صاحب جنگل‌های بزرگ آفریقا می‌داند اما همانکه شبی به قبیله‌ی آن‌ها حمله شود، او می‌ماند با چه کنم‌هایش.
نجات جان مردمان قبیله‌اش مشکلی لاعلاج خواهد شد اما او با وجود مشکلات خانواده‌اش بیکار نمی‌شیند.

 

دانلود فن فیکشن اسارات باران

دانلود فن فیکشن اسارات باران

 

قسمتی از داستان:

تمام زنان و مردان اسیر شدند و کودکان از گریه‌ی زیاد بی‌جان شدند.
زنان باردار، در جا کشته شدند. تمامی کلبه‌ها آتش گرفت. درختان خاکستر شدند.
آن‌قدر همه چیز طبیعی و واضح بود که توماس برای لحظه‌ای تصور کرد در واقعیت، این اتفاق افتاده است اما وقتی از خواب بیدار شد، فهمید تمام آن اتفاقات، تنها کابوسی شوم بوده است.
با کشیدن نفسی عمیق، سعی کرد نفس نفس زدنش را کنترل کند، دستی بر پیشانی عرق کرده‌اش کشید.
نگاهی به پسر کوچک و همسر زیبایش که غرق در خواب بودند، کرد.
حتی لحظه‌ای فکر کردن به این‌که همسر و پسرش را از دست بدهد، برای دیوانه کردنش کافی بود!

بوسه‌ای نرم بر پیشانی عزیزانش کاشت.
هوا گرگ و میش بود فن فیکشن تخیلی اسارات باران اما توماس از ترس دیدن دوباره‌ی کابوس نخوابید.
در همان حالت درازکش، برگ‌هایی را که نقش پنجره برای کلبه‌شان داشت کنار زد تا کمی هوای آزاد را استشمام کند.
به محض کنار زدن برگ‌ها، نور آتش مشعل‌ها باعث شد توماس با نگرانی از جا بلند شود.
با عجله به بیرون از کلبه رفت و به افرادی خیره شد که با قیافه‌های عجیب‌شان و مشعل به دست، در حال نزدیک شدن به قبیله‌ی آن‌ها بودند.
کابوس‌هایش داشت به واقعیت تبدیل می‌شد!
توماس، می‌دانست هیچ راهی برای نجات مردمانش ندارد، اما شاید می‌توانست همسر و فرزندانش را نجات دهد!

 

 

پیشنهاد می‌‌شود

داستان کوتاه کیهانیسم | رها امینی 

داستان کوتاه زیباترین الهه | ترنم زمانی

دانلود داستان کوتاه چهل روز تا گرگ و میش

دانلود داستان کوتاه زندگی دیوانه‌ها

رمان بهارمست ⭐️

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :PARISA در 1144 روز پیش

بازدید :2815 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

فن فیکشن اسارات باران

نویسنده

نسترن بانو

ژانر

تخیلی / تراژدی / تاریخی

طراح

ستاره سیاه

تعداد صفحات

75

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. غزل نارویی گفت:

    چقدر هیجان انگیز بود

افزودن نظر