خلاصه :
رمان تخیلی داستان پسری به نام باگراد که از دهکده و مردمش دل کنده و قصد دارد آنجا را برای مدتی طولانی ترک کند، و علی رغم مشکلات بسیار در نهایت موفق میشود رویایش را محقق کند. اما این فقط آغاز راه اوست، زیرا در سفر هیجان انگیزش به مشکلاتی برخورده و پس از آن نیز به جواهری ناب دست مییابد که پس از مدت کوتاهی در مییابد که موجودات مخوفی نیز در پی یافتن آن هستند و از آنجاست خود را از چشم دشمنان پنهان کرده و برای رساندن جواهر به مکانی امن، پا به راه طولانیتر و خطرناکتری بگذارد که…
این رمان اختصاصی سایت یک رمان است .
مقدمه:
همهی داستانها از جایی آغاز میشوند؛ از یک قهرمان، منجی، اسطوره و به عبارتی دیگر، انسانی که در شجاعت و قدرتمندی لنگه ندارد.
دانلود رمان یابنده ی الماس
دانلود رمان یابنده ی الماس و مثل همیشه آن مرد یا زن قهرمان، باید سایهی تاریکی را از سر مردمان عادی و ضعیف کم کند و همیشه و همیشه در غالب یک فرد غیرعادی و خارقالعاده ایفای نقش کند.
اما شاید همیشه هم اینطور نباشد، شاید لازم نباشد یک قهرمان برای ابد، نقش یک قهرمان را بازی کند…
قسمتی از رمان :
باگراد بلافاصله حرف او را تایید نکرد، زیرا هرگز نمیخواست فِرِد به خاطر دوستیشان مجبور به حمایت و دفاع از او بشود و برخلاف میلش دهکده را ترک کند، در حالی که خوب میدانست فِرِد تا چه اندازه به وان جولد وابسته است. این خودخواهی محض بود که به خاطر تنها نماندنش او را با خود همراه کند.
پیشنهاد میشود
رمان بازگشت راندهشدگان (فصل دوم الهه مرگ) | نازنین اکبرزاده
دانلود رمان دزد و پلیس بازی عاشقانه
رمان جذاب و خوش قلمی هست
با تشکر از نویسنده بابت رمان قشنگش
ممنون.
خوشحالم که خوشتون اومد.
نویسنده عزیز ممنون از رمان جالبتون فقط اینکه ژانرتون رو نوشتید عاشقانه توی رمان عشقی در کار نبود حداقل نحوه رسیدنشون به همدیگه رو کاش توضیح میدادید و اینکه سرانجامِ برایتر ها بعد از از بین رفتنِ خالقشون نامشخص موند!
سلام عزیزم.
خب من اگه ژانر عاشقانه رو نمی نوشتم بعضی ها ایراد می گرفتن که چرا با اینکه شخصیت اصلی کسی رو دوست داشت ژانر عاشقانه نگذاشتین.
راستش من دوست نداشتم چندان ماجرای عشقی لیانا و باگراد رو باز کنم، چون این رمان بیشتر سرگذشت باگراد و دوستانش بود.
در رابطه با برایتر ها هم فکرمی کردم واضحه که بعد از مرگ اربابشون دیگه سر و کله شون پیدا نمیشه. ولی اگه واضح نبود عذر می خوام.
در آخر ممنون از وقتی که گذاشتی و افتخار دادی و خوندی.
سلام من هر چقدر فکر کردم نفهمیدم فرد دقیقا چه احساسی پیدا کرده بود؟؟میشه بگید
باگراد و دوست داشت.
بخونیدش ، تا صفحه ۱۰۰ خوندم ، واقعا خفنه . مرسی از نویسنده با این قلم قشنگش
به جوری بود این رمان.اصلا یه حسی داشتم.انگار داشتم فیلم میدیدیم یا جای شخصیت اصلی ام.اگه یک فیلم از این رمان بسازن چی میشه.بهتر ارباب حلقه ها و هری پاتر.قطعا جز۵رمان برتری بود که تو عمرم خوندم.ولی ای کاش سرنوشت فرد و تریتر اینجوری نمی شد.اگه میشه جلد دومش رو بنویس.خیلی ممنون.
عالی بود