خلاصه رمان :
دانلود رمان گل سر شکسته _ رخدادها چندان مهم نیستند، مهم افرادی هستند که آن رخداد را رقم میزنند یا به آن برخورد میکنند. حادثهای کوچک، دو انسان اَز دو دنیاى متفاوت را رو در روى هم قرار مىدهد؛ دو انسانى که دنیایشان حتى موازی هم نیست.گل سر شکسته روایتگر هرمز، مرد جوان مرفهای است که با دردی عمیق در سینه به دنبال درمان میگردد و رویا دختری از طبقهی نسبتا آسیب دیدهی جامعه که با یک حادثهی کوچک در مسیر او قرار میگیرد. دو دنیای متفاوت. دو دنیا که حتی موازی هم نیستند، اما هرمز بدون توجه به تفاوت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به دنبال به دست آوردن رویا میباشد.
– یکى از بهترین لحظات زندگیام… شمعهاى روشن و بزرگ کنار تختم باقى بود که مادر پیشونیام رو بوسید و شببخیر گفت؛ من خواب بودم که با گرما از خواب پریدم؛ رو تختى آتیش گرفته بود؛ فقط ۶ سالم بود، ترسیدم و فریاد زدم، روبهروى در اتاقم هم آتیش زبانه مىکشید، اتاقم پنجره نداشت؛ دود تو گلوم رفت و سرفه کردم؛ مادرم رو صدا زدم، باباى مُرده و عمو رو صدا زدم؛ دستم سوخت و از درد و دود و ترس، بیهوش شدم.
هرمز سکوت کرد و پنجره را بست.
رویا چنگى به زانویش زد و براى زندگى غمگین مرد، غصهدار شد.
دانلود رمان گل سر شکسته
هرمز به آرامى به جاى قبلى برگشت و نشست. نگاهش چشمان منتظر و غمگین رویا را صید کرد و لبخندى محزون زد.
دانلود رمان عاشقانه سر شکسته که روایتگر اون شب هیچکدوم از خدمتکارها توى ساختمون نبودن؛ آرش پسرعموم و بهترین همبازیم اون شب بىقرارى مىکنه و مىخواد با من حرف بزنه؛ خواب دیده بود یه غول من رو داره مىخوره.
عمو هرچى زنگ مىزنه کسى جواب نمىده، آرش هم اصرار مىکنه؛ وقتى اینجا مىرسن، هنوز بىهوش نشده بودم.
خواب آرش من رو نجات مىده؛ عمو با صداى فریاد من متوجه مىشه حادثهاى رخ داده… بعد هم بیمارستان و سرزنش مادر که
قسمتی از رمان :
رویا از داخل کیف، شیرینى کشمشى تازه را بیرون آورد و به دست اَمیر داد. اَمیر با ذوق شیرینى را گرفت و با گازهاى کوچک تمامش کرد.
روبهروى در سفیدى که جاى جایش زدگى داشت ایستادند. مادر کلید را در قفل چرخاند و سه نفر از فضاى نسبتاً سرد بیرون وارد راهروى کوچک و گرم شدند.
کفشها در جاکفشى پلاستیکى دو قفسهای جاى گرفت. رویا کیفش را به اَمیر داد و به سرعت به سمت توالت زیر راهپله رفت.
صداى پدر شنیده شد که مىگفت:
– ریحانه خانم اومدى؟
خانهى ۶٠مترى داراى یک اتاق و سالنى کوچک بود. آشپزخانه کنار اتاق قرار داشت.
اَمیر کیف رویا را روى مبل سبزلجنى انداخت و به سرعت کنترل تلویزیون را از پدر گرفت.
پدر خندید:
– پدر سوخته بذار از راه برسى بعد برو سراغ کارتون.
این رمان اختصاصی سایت یک رمان است.
پیشنهاد می شود
رمان آتشی بر پیکر جانم | فائزه حاجی حسینی
دانلود رمان شیرین ترین اشتباه زندگیم
لینکهای دانلود به درخواست نویسنده پاک شدند
رمان بسیار زیبایی بود یک عاشقانه ارام ممنون ازنویسنده با قلم شیوا وروانش موفق باشید
قشنگ بود.
سلام خسته نباشی ب نویسنده محترم
رمان قشنگی بود.در کل خوب بود.ولی خیلی دیگه کتابی ابراز علاقه میکردن هرمز و رویا.انتظار داشتم یکم شیطنت داشته باشه .کمبودش احساس میشد
اقا رضا از شما هم تشکر میکنم که رمان های بروز رو در اختیار ما مخاطبا قرار میدی.
فوق العاده بود و واقعا ارزش وقت گذاشتن و خوندن داشت
نویسنده ی عزیز خسته نباشید.
سلام.
رمان قشنگی بود و ارزش خوندن و فکر کردن داشت.
نویسنده ی عزیز خسته نباشید.
یکی از بهترین کتابی هایی است که خوندم
عالی بود ولی ایکاش ادامه داشت واز ارش بیشتر گفته میشد و زندگی ارش هم سر و سامون میگرفت و ازدواج میکرد.
سلام به نویسنده خوب، اگه بگم تا حالا هزار تا رمان خوندم شاید اغراق نکرده باشم، بنابراین نظرم خیلی سطحی نیست?☺ رمانتون خوب بود به قول خودتون که اتفاقات مهم نبودن، شخصیت ها مهم بودن. رمان جذابی بود اینکه صحنه خاصی نداشت نکته بسیار قابل توجه و مثبتی بود و اینکه بسیار تمایل دارم اگر نوشته دیگری داشته باشید بخونم? با آرزوی موفقیت بیشتر
سلام به نویسنده عزیز
من فعلا وسط های داستان هستم اما از بس از زندگی لاکچری پولداری و مارک لباس و انواع غذاها و.. گفته شد یکم زده شدم
اما ادامه میدم ببینم اخر داستان چی میشه چون نمیتونم نصفه ول کنم.
واقعا بعد از مدتها از خواندن یک رمان لذت بردم، مِمنونم
خیلی خوب بود
ممنون از نویسنده
سلام به نویسنده عزیز
رمان متوسطی بود
نمیدونم چرا تو رمان ها اینقد از پول و دارایی ها گفته میشه
تو لین داستان به هرمز حس یک شخصیت مهم کشوری رو داشتم . ای مدل خانواده ها معمولا با ادم های هم سطح خودشون وصلت دارن..در هر صورت یک جاهایی از رمان تخیلی بود
رمان قشنگی بود من دوسش داشتم ولی خب بهتر بود به بعضی از شخصیت های دیگه رمان هم پرو بال میدادن البته شاید جلد دومی داشته باشه که من نمیدونم ولی در کل خوب بود پسر قصه دست بزن نداشت وراحت ابراز علاقه میکرد
نطرات که خوب بود بریم بخونیم
تازه شروع کردم و حدود ۱۰۰ صفحه خوندم فعلا نتونستم با شخصیت ها ارتباط برقرار کنم شاید یکی از دلایلش پولداری و اغراق تو نشون دادن ثروته هرمزه و به نظرم یکم خیالی و فانتزی هستش امیدوارم در ادامه روند داستان بهتر بشه
زیبا بود
درسته از ثروت فوق العاده زیاد و سطح بالای خوانوادگی هرمز گفته شده بود ولی چون قلم زیبا و به دور از فضاسازی های لوس و بچگانه و فانتزی های صورتی داشت به نظرم زیبا بود.
درسته که ثروتمندها به سمت خانواده هم سطح خودشون میرن ولی انگشت شمار بینشون هستند که چیزهای دیگه ای براشون مهمه اونها اصیل اند و نوکیسه نیستند من نمونه هاشون رو در اقوام نزدیک دیدم
رمان بسیار زیبا و دلنشینی بود کلمات بدرستی کنار هم چیده شده بود مرسی😚