دانلود رمان چیزی شبیه سرنوشت
خلاصه :
دخـتری تربیت شده در خلاف اما بیگناه! پسری نفوذی و دلباخته! و در آخر عشقی نفسگیر! اما آیا سرنوشت فرصتی به این عشق میدهد! چه میشود سرنوشتِ دخترِ عاشق و شکستخوردهی ما! تـینا دختری تنها در یک خانوادهی خلافکـار و یزدان پسری نفوذی در باندِ بزرگِ پدرِ تینا و…. داستانی ناب و متفاوت! عاشقانهای دلخراش! داسـتانی غمگین با پایانی خوش
دانلود رمان گردن بند اسرار آمیز اختصاصی یک رمان
قسمتی از متن :
با صدای تـیر با هینِ بلندی که کشیدم از خواب پریدم،با اینکه دیگه این صداها عادی شده بود اما هنوزم بعضیوقتا تن و بدنم را میلرزاند.
معلوم نبود باز دخلِ کدام بندهخدایی را آورده بودند!
دستی رو صورتم کشیدم و با نگاه به ساعت که نهونیمِ صبح را نشان میداد از رو تخت بلند شدم،پتوی زرشکی رنگم را رو تخت مرتب کردم
و به سمتِ پنجره رفتم،پردهی لیمویی رنگ را کنار زدم که نورِ آفتاب با چشمهایم برخورد کرد!
سریع چشمهایم را بستم و عقبعقب رفتم.
موبایلم را که بالای تخت بود چک کردم و رفتم تو سرویس بهداشتی…آبِ سرد باعث شد کمی از کسالتم کم بشه.
با حولهی زرشکی رنگم دست و صورتم را خشک کردم و بعد از شانه کردنِ موهایم از اتاق خارج شدم،از پلههای مارپیچ شده پایین رفتم و باز
صدایِ لوسِ و نقنقویِ بردیا تو گوشم اکو شد!
اخمهایم را توهم کشیدم و مستقیم به سمتِ آشپزخانه رفتم،مژگان زنِ دومِ پدرم داشت برای پسرِ تهتغاریش که جونِ بابام بود
برگزیده رمان اشکِ عشقِ آتشین | غزل نارویی کاربر انجمن یک رمان