دانلود رمان پلیس های دردسرساز
رمان اسارت نگاه | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان
رمان فراموشی مادربزرگ | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان
رمان طلسم موروثی | ASIL کاربر انجمن یک رمان
مقدمه:
کودک درون من چون، طفلکی
در میان آرزوهای من است
او چه معصوم و چه ساده، خفته است
او که از من، او که دائم، با من است
عشق را، در آن دل پاک دیدهای؟
او به مانند مَهی در آسمان
چون ستاره، چون همان رنگینکمان
دانلود رمان پلیس های دردسرساز
تک نواز ساز زیبای من است
چون قناری، کز قفس آزاد شد
میپرد بر بام هر کاشانهای
عقل بر او داد و بیداد میکند
تو همان کودکِ خامِ خفتهای
عقل با او، در کشمکش، در قهر و کین
سالیان سال، دعوا میکند
که چرا بهار خویشتن را
از همان نو قصهها، پر میکند
عقل!
ای حاکمِ این تن قفسم!
عاقلان روزگار را دیدهای؟
به چه سخت گرفتهای، اینک بگو
ظالمان روزگار را دیدهای؟
این همه عقل و بدن رشد یافتند
جز دلی، جز سنگها بیافتند؟
من که اکنون در درونم خفتهام
دلم آبی ست، نگاهم چمن است
مگر این است که دلی شاد باشد
همه تن سالم و زیبا نظر است
پیشنهاد می شود
سلام تبریک میگم ملیکا جان
همیشه موفق باشی
ممنون زینب جان:)
ملیکا خانم میشه یه راهنمایی منو بکنین؟
بله بفرمایید؟
سلام کی لینک دانلود و میزارین؟
سلام لینک دانلود گذاشته شد
خسته نباشی ملیکا جان
قلمت مانا 🙂
نخوندم هنوز ولی اید وارم خوب باشه
با تشکر از نویسنده
رمان خیلی جالبی نبود
نظم خاصی نداشت
دیالوگ ها پشت هم بود و گوینده هر جمله مشخص نبود
برای توضیح دادن زندگی ی شخص کلی سیاه لشگر داشت که خواننده رو گمراه میکرد
خیلی شلوغ پلوغ و بی نظم بود
سلام
ممنون از نویسنده بابت زحمتی که کشیدن
اما یه کتاب باید طوری باشه که یه چیز حداقل یک واژه به فرد اضافه کنه
نه درحد زندگی روزمره باشه و ضمنا روایت داستان از زبان یک نفر و دیدن دنیا از چشم های یک نفر بسیا دلنشین تر خواهد بود
خوب نبود خوشم نیومد
برام سوال بود ک چرا انقد فامیل ها توی زندگی بردیا و اترینا دخالت میکنن و نمیزارنشون هرجور دلشون بخواد رفتار کنن
مثلا اگر من بخوام با دوستام بیرون برم حتی اگر پسر بینشون باشه ربطی ب عمو و دایی و … نداره و تنها کسی ک میتونه نظر بده پدر و مادره