خلاصه:
دانلود رمان پسرتهرونی،دخترکرمونی تازه از دانشگاه رسیده بودم خونه که صدای ناله و شیونه مامانمو شنیدم و صدای بابام که سعی در آرومکردنش داشت…با خودم فکر کردم نکنه برای آقاجون مامان جون اتفاقی افتاده ؟ یا فرزانه جون چیزیششده ؟…نه سریع فاصلمو از حیاط تا در ورودی چوبیمونو دویدم و درو باز کردم …. مامانم روی زمین نشسته بود
و بابامم یه لیوان آب دستش بود که تالش برای به خورد دادن مامان میکرد
مامان با گریه و صدای نسبتا بلند میگفت : حاال این مرتیکه رو از کجا پیدا کنیم ؟ بد بخت شدیم
بابا : ما که به پلیس دادیم و ازش شکایت رمان اجتماعی کردیم پیداش میکنن
کفشامو در آوردم و جلو تر رفتم و به بابا مامان نزدیک شدم
من : چی شده ؟
مامان که یکم صداش پایین تر اومده بود دوباره بلند شد
و با ناله گفت : دیدی چه خاکی به سرمون شد ؟
دانلود رمان پسرتهرونی،دخترکرمونی
مرتیکه نفهم سرمونو کاله گذاشت و غیبش زده
بابا : سام ، توام تا که این آروم تر شد بیا حرف بزن ، بعدا
بهت میگم برو یه آب قند درس کن
کیفمو روی مبل انداختم و رفتم رمان جدید تو آشپزخونه و از توی کابینت
یه لیوان برداشتم ، از توی یخچال یه
بطری آب خنک برداشتم و توی لیوان ریختم و شکر هم اضافه کردم
؛ همین طور که به طرفه هال
میرفتم شربت آب قند و هم میزدم
نشستم کناره مامان و لیوانو به طرفه دهنش برم که با دستش دستمو گرفت و مانعم شد
بابا : یعنی چی رویا ؟ باید بخوری داری از حال میری که ..
بابا لیوانو از دستم گرفت و به دهنه مامان نزدیک کرد ، مامان هم
این بار مخالفتی نکرد و چند قلپ
خورد و یکم آروم تر شد
لینک دانلود پاک شده است
رمان های توصیه شده :
رمان قلب خونین شیطان | سیده پریا حسینی
رمان پسری از نسل خاطره ها | Harry
اصلا خوب نیست
رمان بسیار جذاب و قشنگی بود
ایده دلنشینی داشت و خوشم اومد .
موفق باشید
فقط میتونم بگم عالللللللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییی دست نویسنده درد نکن واقعا عالی بود