خلاصه:
دانلود رمان وفای عشق این رمان حقیقتی است راجع به دختری به نام محیا که دانشجوی سال سوم کامپیوتر و از خانواده ای مرفهمیباشد و به دلیل علاقه ی زیاد به نواختن پیانو تصمیم به شرکت در کلاس پیانو را دارد.در این بین محیا که تا به حال ذهن و فکرش به تحصیل بوده است و نیز از سر غرورش هیچ پسری نتوانسته توجه او را به خود جلب کند؛
دلم برای نداشتنش میگیرد سایه ام بود ومن اینقدر محکوم به
تنهایی نبودم ادمک چوبی من را حبس خانه اش کرد من را اینجا گذاشت
ومحکوم به رخ دیوانه ایی سایه زده کرد من فقط سایه ام را داشتم من فقط سایه ام را خواستم
سایه ام از جنس من بود من را میفهمید ومن به دنبالش و او به دنبال من بود
دانلود رمان وفای عشق
تق تق صدایی که از پنجره می امد صدایم میزد گویی تبسم
باران بود ارام به سمت پنجره رفتم ولی ادمک چوبی درب و پنجره
را با قفل بسته بود دستان وقد کوتاهم قدی به پنجره نمیداد ارام صدایش را شنیدم
-رخ ، رخ دیوانه ساکتی امشب؟
-ساکت بودنم از درونم است
-باز چوبی بودنش کار دستت داد وحبس وبندت را ازاد نکرد؟
-از سایه ام چه خبر؟ بیرون منتظرم ایستاده؟
-سایه ات؟
-سایه ام دنیای من است دلیل ساکت بودنم
-از سایه ات برایم بگو؟
-سایه ی من حرف هایم را گوش میداد سایه ی من تکرار نشدنی بود
سایه ی من مثل من بود ارام بود همراهم گریه میکرد ،ان چوب دل سایه ام را گرفت ومن را افسرده کرد
-حال میخواهی با خود چکار کنی؟
پیشنهاد میشود
سلام عرض ادب و احترام این ۵ ایمیلم انگلیسی هست.و من میخواستم بدونم چطور میتونم از نویسنده این رمان یه صحبت داشته باشم ؟
سلام
متاسفانه اطلاعی نداریم
ینی چی الان چی شد بهم رسیدن یا نه ؟ اخرشو خیلی بد تموم کردی اگه نوشتی رسیدن و در حقیقت بهم نرسیده باشن تو به خوانندهات دروغ گفتی و محیاهم با هربار خوندن این کتاب بیشتر رنج میکشه حداقل حق خوانندهاست که بدونن چرا جدا شدن
خدایی خیلی رمان با احساسی بود
ولی چرا نویسنده (مریم بانو )پایان ماجرا توی پی نوشت کتاب نوشته بود که تا محیاهایی که مثل محیا در حسرت عشق خود ماندند ! این در حالیه که رمان به خوبی و خوشی تموم شده بود
مریم بانو بنظر من باید واقعیت رو تو خود رمان میاوردی و اگر این ادامه داستان رو خودت اضافه کرده بودی دیگه نباید در مورد ناکامیه محیا میگفتی چون این دیگه ماجرای اون محیای واقعی نمیشد
و با عرض معذرت باید بگم که خواننده حس میکنه بهش دروغ گفته شده و در نهایت هم نمیفهمه داستان واقعیه محیا چی شد و چرا به عشقش که همون عرشیا بود نرسید و اصلا تا کجای رمان بر اساس واقعیت بود و تا کجاش ساخته ذهن نویسنده
امیدوارم حداقل یک راهی بود تا نظرات خواننده ها به نویسنده این رمان زیبا میرسید
چرا نویسنده (مریم بانو )بعد از پایان رمان توی پی نوشت کتاب از نرسیدن محیا به عشقش نوشته بود ؟
این در حالیه که رمان به خوبی و خوشی تموم شده بود
مریم بانو بنظر من باید واقعیت رو تو خود رمان میاوردی
و با عرض معذرت باید بگم اینطور خواننده حس میکنه بهش دروغ گفته شده و در نهایت هم نمیفهمه داستان واقعیه محیا چی شد و چرا به عشقش عرشیا نرسید و اصلا خواننده در حالتی از ابهام و ناراحتی میمونه و متاسفانه پل ارتباطی بین نویسنده و خواننده ها نیست تا بدونن نهایت قصه چی شد
و واقعا این حالت حتی بدتر از اینه که رمان با داستان واقعی محیا و عرشیا و ناکامیشون به پایان میرسید
به هر حال خیلی رمان قشنگی بود ولی حیف که با این حالت گنگ و مبهم تموم شد
واقعیت چی هست؟ واقعا محیا و عرشیا چه کردند.تا کجاش واقعیت بود؟
خیلی بد تموم شد باید واقعیتو می نوشت . یا لااقل میگفت تا کجاش واقعی بود