خلاصه رمان :
دانلود رمان وارث انتقام _ در واقع در این رمان تقریباً مقداری از افراد و اتفاقات واقعی بوده و به صورت اغراقآمیز در چند مورد تراوشات ذهن نویسنده میباشد، رمان در مورد پسر دانشجویی است که ناخواسته در روند انتقام از مابهترون قرار گرفته و به هر طریقی قصد آزار رسوندن به اون رو دارند، که با کمک فردی متوجه دلیل این حوادث میشود و در جهت نجات خود با کمک افرادی، میکوشد. داستانی نشان دهنده، عشق، رفاقت، مهربانی، لحظات ترسناک و دلهرهآور و… میباشد.
سخن نویسنده:
اول از هر چیز، کمال تشکر از سایت یک رمان رو دارم که فضایی به این خوبی و کمالات رو برای همهی ما فراهم کردند، دوم از شما خوانندههای عزیز تشکر میکنم که میخواهید زمان صرف کنید و این رمان رو مطالعه فرمایید، نیاز بود چند مسئله را قبل شروع داستان خدمت شما سروران عزیز ذکر کنم.
روند رمان سیر صعودی دارد لطفا شکیبا باشید، این رمان اولین و احتمال بسیار آخرین رمان من خواهد بود، به این دلیل که این رمان در واقع سرگذشتی نسبتاً واقعی هست که من مقدار زیادی از تراوشات ذهنی خودم رو به آن اضافه کردم،
یعنی اصل ماجرا و افراد داخل داستان حدودی واقعی بوده و حوادث و جزئیات و اسامی افراد دستکاری شده.
امیدوارم کوتاهیها و اشتباهاتی که در تایپ و ارائه لحظات رخ میده را به بزرگی خودتون ببخشید و از من خرده نگیرید که من نویسنده نیستم بلکه فقط خواهان این بودم که این سرگذشت رو به صورت اغراقآمیز و ترسناکتر و فانتزی به گوش چندین نفر برسانم.
امیدوارم تا حدودی خوشتون بیاد و لذت ببرید، و در آخر باز هم از صبر، شکیبایی و وقت صرف شده شما و از دوستان و مدیران و ناظرین عزیز سایت یک رمان کمال تشکر را دارم.
دانلود رمان وارث انتقام
مقدمه :
دانلود رمان ترسناک وارث انتقام _ هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت میکند!
گاهی بهتر است جای خود را برای بهتر دیدن عوض کنید.
هیچوقت در زندگیتان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید.
همهی ما بارها این جمله را شنیدهایم که:
«بدترین اتفاقی که ممکن است بیافتد چیست؟
مثلاً اینکه بمیرید؟
اما مرگ.
بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست!»
بدترین اتفاق در زندگی این است، که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید!
قسمتی از رمان :
این که چطور من اون هالهها رو میدیدم و درونشون رو متوجه میشدم برای خودم هم سوال بود، کتابهای مختلفی رو خوندم تو اینترنت سرچ کردم با آدمهای مختلفی که البته آگاهی نداشتن حرف زدم ولی به نتیجه نرسیدم، تا بعدا که یکی بهم گفت.
رسیدم در خونه مینا و زنگ زدم به وحید که بهش بگه اگه تا دودقیقه دیگه سوار نشه من رفتم و منتظر نمیمونم. اون هم سر دو دقیقه اومد که خواست جلو بشینه گفتم:
-لطفا عقب.
یک ناز و عشوهای اومد و چشمهاش رو چپ کرد و ایشی گفت که میخواستم یک چیز بهش بگم که تا قیافش با اون آرایش غلیظ و تیپ افتضاحش دیدم …
این رمان اختصاصی سایت یک رمان است.
پیشنهاد می شود
رمان شهر سنگی | نرگس میرعارفین(نورا)
رمان زان دَم که دیدمت | میم_سین
رمان خوبی بود مرسی ازو نویسنده عزیز
رمان خوبی بود و خیلی خوشم اومدمن عاشق رمانهای ماورالطبیعه و جنی هستم و مدتهامیگفتم کاش یکی پیدا بشه و بنویسه,بعدمدتها این رمان خیلی بهم چسبید,فقط نمیدونم چرا نویسنده عزیزگفته بود ممکنه دیگه ننویسه ,اخه نحوه ی پایان رمان نشون دهنده ی این بودکه جلددومی هم هست ک بهروز توی اون جلدقراره جنگیر بشه, ازنویسنده خواهش میکنم رمان رو ادامه بده چون واقعا حیفه,تازه این رمانت نیاز داشت ک روش کار بشه و خیلی جاهاباید بیشتر بها میدادی,ک مطمئنا رمان رو فوق العاده میکرد,بنظرم این بهادادن رو توی جلد۲میتونی پیاده کنی و ی رمان بینظیر رو ارائه بدی,برات ارزوی موفقیت دارم و میگم ک منتظرادامه اش هستم,?
فوق العاده،فقط لطفا بگید واقعی بود
بد نبود ولی جای پیشرفت داشت هنوز
:/
بنظر خودت واقعی میشه اصلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که اصلا خوشم نیومد بااینکه ماجراش جالب بود ولی قلمش اصلا خوب نبود صحنه های ترسناکو اصلااااا خوب نمیتکنس بیان کنه و مخاطب رو بترسونه اگه کسی رمان محله ی ممنوعه رو خونده باشه میدونه چی میگم
سلام عالی بود دوست عزیز فوق العاده ترسناک . ای کاش جلد دومش هم بیاد. (یه سوال کسی جرات داره این رمان رو ساعت سه چهار صبح تو یه اتاق بززگ و تاریک بخونه ؟) من ساعت دو دوازده دقیقه شب این رمانو شروع کردم تا اونجا که پدربزرگه رو تیکه تیکه کردن دیگه نخوندم زدم از اتاقم بیرون تا صبح که روشنایی اومد نخوابیدم یعنی جرأت خوابیدن نداشتم شاید بعضی ها بخندن ولی چند نفر مثله خودم شاید این حسو داشته باشن . خب بگذریم.توصیه ام اینکه شب اصلن این رمانو نخونن چون بشدت میری توی فکر و خیال .
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
من هنوز رمان رو نخوندم ولی اون کاربری که گفت کسی جرات داره سه چهار بخونه من کلا رمان رو همون موقع میخونم مثلا رمان چند جلدی هیچکسان و اتاق کاه گلی و جن گیری شیدا رو همه رو ببن دوازده شب تا شیش صبح میخونم (:
قشنگ بود👍
یه رمان فوق العاده است…