خلاصه:
دانلود رمان نامیرا جرعه ای زندگی را سر می کشم طعم گس اش تمام دنیایم را تلخ می کند…مابین قهقه های سرخوشی سنگینی نگاه های آزاردهنده ای آرامش منحوسم را نشانه می گیرد نگاه های رقت انگیز و گریزانجرعه ای دیگر و…جنون…پیمانه ی زندگی را بر زمین می کوبم و هجوم می برم به قلب تاریکیِ مستورِ ذاتم…
صدایی در اعماق وجودم که مدام فریاد می زند:
” از چی می ترسی؟!… خودت باش!… خون… این آدم ها با ادعای
پاکی و انسانیت که وقتی پاش برسه حتی خون همو هم می خورن، لیاقت زندگی کردن ندارن!!”
بی رحمانه شکارشان می کنم و از ریختن خونشان ابایی ندارم…
آری من خون ریزم… خون خوارم…
ولی این هیولای شش سر را ترجیح می دهم به انسان یک سری که لبخندزنان
به وقت اعتماد قلب هم نوعش را می درد …
دانلود رمان نامیرا
“هر شرح و استدلالی که توسط شخصیت ها در مورد رفتارها و اتفاقات عجیب
و رازآلود ارائه می شود صرفا توجیه علمی ندارد …
این داستان کاملا تخیلی و قصد من، رمان عاشقانه به اثبات رسوندن هیچ موجودیت یا عقیده ای نیست !”
با دست های لرزون دستگیره ی در اتاق رو توی مشتم نگه داشتم. تمام بدنم
سست شده بود به قدری که حتی عمل حرکت دادن دستگیره، مشکل ترین کار دنیا به نظر می اومد! انگار همه چی دور سرم می چرخید!
چشم هامو با درد بستم و با جون کندن بالاخره اون در لعنتی رو باز کردم و از اتاق
زدم بیرون. در اتاق رو پشت سرم بستم و بهش تکیه دادم …
راهروی طولانی و خلوت با دیوارهای رنگ روشن، آدم هایی با روپوش های سفید
پیشنهاد میشود
رمان روزگاری در مستعمره | Mahsa.s.x
رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی
سلام عزیزم عالی بود رمانت موفق باشی
وایییی عالیییی بود بهتون پیشنهاد میکنم حتما حتما بخونید خیلیییییی داستان جذابی بود واقعا ممنون از نویسندهی عزیز موفق باشی رمانت محشر بود😃👏🏻👏🏻
خیلی خوب و عالی بود دست پریزاد ⚘⚘
فوق العاده بود، هرچند واقعا خیلی مرگ سایمون دردناک بود ولی به نظرم فوق العاده آموزنده و زیبا بود