دانلود رمان من و عاشقی
خلاصه :
نام رمان : من و عاشقی
نویسنده : آیناز سلطانی
تو زوزه باد فکر کردم کسی منو صدا می زنه.. ولی فقط “زاد” اخرش رو می فهمیدم…
از اون اسم از اون صدا از اون لحن متنفر بودم..
بعد انگار جمعیتی می خندیدن.. صداشون تو فضا اکو می داد… وحشت کرده بودم..
دستم رو روی گوشام گذاشتم و جیغ زدم.. خدایا اینجا کجا بود..
شروع کردم به دویدن.. سنگ ریزه ها به پاهای لختم فرو می رفتن.. دانلود رمان مرده زاد
خون از همه جای پام زده بود بیرون… از ترس و سرما داشتم می لرزیدم… دوباره یه صاعقه دیگه..
انگار به زمین می خوردن.. دوباره همون صدا اومد…جیغ کشیدم.. از ترس زبونم بند اومده بود…
فقط می خواستم فرار کنم… فقط فرار..ولی به کجا؟..
رمان مرده
صدا قطع می شد و چند لحظه بعد دوباره شروع می شد.. همه جا پر از درخت بود…
فقط جلوی من یه مسیر باریکی بود که پر از خار و سنگریزه بود…
سنگ تیزی به پام فرو رفت و باعث شد بخورم زمین.. تعداد صاعقه ها بیشتر می شد..
هر بار مهیبتر..ولی توی اسمون ابری نبود…یهو از پشت درختا نوری اومد…
بهش نگاه کردم… می دونستم چیه… ماه بود… بالا اومد… سفید نبود.. سرخ سرخ بود..
انگار اتیش گرفته باشه.. فکم می لرزید و دندونام به هم می خورد..
ماه از همیشه به زمین نزدیکتر بود.. انگار می خواست بخوره به زمین… صاعقه ها همچنان می زدند
و از اونا بدتر قلب من بود که می خواست از سینه بزنه بیرون… به زور خودم دانلود رمان مرده زاد
رو به سمتی کشوندم..صداها بلندتر می شد.. همه بدنم بی حس شده بود…
چشمم به ماه بود… نمی تونستم ازش چشم بردارم.. انگار چشمام روش قفل شده بود..
لینک پاک شد