خلاصه رمان :
دانلود رمان مرکا روایت زندگی مُرکا، که معشوقش را به وصال دیگری می رساند و درست جایی که فکر می کرد همه چیز تمام شده، ورق سرنوشت او بر می گردد وچشم هایم بی نور و تاریک می نمود و زیرشان هم گود رفته بود از بس که اشک ریخته بودم… آن کرمی که تبسم برای تیرگی زیر پلک هایم، معرفی کرده بود
پوزخندی به قیافه ی داغون و بی حالتم زدم. آب دهانم را قورت دادم. شانه ام
را برداشتم و روی موهایم کشیدم. از صدای نخراشیده ی شانه کردن موهای در
هم گره خورده ام، دندان روی هم ساییدم.
اوایل چقدر به آن ها می رسیدم و مرتب نگهشان می داشتم که مبادا حتی یک تار مویم بریزد اما
حالا… از آن موهای براق بلوطی رنگم که جعد ملایمی داشت،
دانلود رمان مرکا
دانلود رمان عاشقانه تنها یک کپه موی وز شده ی قهوه ای مات باقی مانده بود.
نگاهی به ساعت روی میز آینه و شمعدانم انداختم. آهی کشیدم. او کم کم می رسید.
شامم را که پخته بودم. خانه هم که تمیز بود. فقط باید کمی به سر و وضعم می رسیدم
و به قولی باید جلوی شوهرم مرتب و آراسته حاضر می شدم.
بازهم پوزخند زدم و نگاهی به تونیک بلندی که به تن داشتم انداختم. رنگ مشکی اش باعث می شد
شکننده تر و ضعیف تر از آن چیزی که هستم به چشم بیایم! اگر می خواستم
من حالا را با یک سال پیش مقایسه می کردم، تفاوت بیست کیلویی ام از لحاظ سایز چشمگیر بود
انگار درست بود که می گفتند غم و غصه و حرص خوردن آدم را آب می کند!
پیشنهاد می شود
رمان هوایی هوایت زمینی | غزل نارویی
رمان شیاطین هم فرشته اند | roro nei30
رمان شاهزاده ی گدا |ستاره حقیقت جو
رمان زیبایی بود دست نویسنده درد نکنه🌹🌹🌹
فقط تنها در متن به جای نفس ترگل نوشته شده که حتما باید اصلاح بشه چون موقع خوندن گیج میشه
رسیدم به وسطای رمان با اینکه رمان بدی نیست ولی واقعا رو اعصابم میره که نویسنده به جای نفس از کلمه ترگل استفاده کرده یعنی چی آخه نفسمو دادم بیرون نوشته ترگلمو دادم بیرون اصلا معنی میده؟