معرفی رمان:
دانلود رمان مرا از این جهنم بیرون ببر _ میدانست که آخرین ایستگاهِ این دلدادگی زندان است؛ با این وجود پذیرفت و اجازه داد محبتهای ممنوعه معشوق، مثل طنابهایی قطور بر قلب و روحش حصار بکشند تا بیشتر اسیر او شود.
گویا هنوز امید واهی داشت… .
آخر سر هم دید که زمانه صندلی خوشبختی را از زیرپایش کشید، قصه جدایی نوشت و روح او را با طنابهای خاطرات اعدام کرد.
اما این دختر برخلاف اکثر انسانهای امروز، قدر عشق را میدانست، نباید اجازه میداد تکهای از قلبش در گوشه گوشه این شهر گم شود.
چشم بر روی تمام افرادی که برایشان ساز جدایی میزدند بست. تمام خواسته او از غریبه آشنایش این بود:
«مرا از دنیای خالی از تو خلاص کن، مرا از این جهنم بیرون ببر… .»
دانلود رمان مرا از این جهنم بیرون ببر
قسمتی از رمان:
شب را تا صبح نخوابیدم و دوباره بعد چند هفته به هانا فکر کردم. رمان عاشقانه مرا از این جهنم بیرون ببر.
هانایی که من عاشقش بودم و او با من چه کرد… .
یادم میآمد خاطراتی که با هزاران مشاوره هم از یادم نرفت.. همانند شب تولدم…شبی که هانا بعد چند روز قهر کردن زنگ زد و گفت:
– میخوام امشب بیای یه جایی… .
جایی که مشخص کرده بود در جاده چالوس یک باغ متروکه بزرگ بود.
فکر میکردم دوستانم را جمع کرده است تا غافلگیرم کند اما… .
***
لباس شیک و تمیزی پوشیدم، خودم را در آینه نظاره کردم و خندهای از خوشحالی زدم.
خندهای به خاطر آشتی هانا!
سوار ماشین شدم، ساعت هشت شب بود و یک ساعت تا آن باغ فاصله بود.
زمانیکه رسیدم دلهرهی عجیبی داشتم، از شادی یا ترس را نمیدانم.
وقتی وارد باغ شدم تکههای لباس زیتونی رنگ هانا را روی شاخهها پیدا کردم… .
پیشنهاد میشود
دانلود رمان این عشق مرد میخواهد