خلاصه رمان :
دانلود رمان مجازی شخصــیت اصــلی پســر، مســـیـحِ یه دختـرم داریم به اسـم دلارام … دلارام ما یه دخـتر خیلی آرومه که طییک رو کم کنی مجبـوره که به صورت مزاحمی به یه شـماره ی رُندی زنگ بزنـه
از غذا اون شماره هم شماره ی مسیــــــحه ک بعد با اتفاقاتی ک میفته
از زبون مسیـــح رو تخت دراز کشیده بودم و آرش و کیان روبه روم رو کاناپه
لم داده بودن کیـان:مسیـح ،امشب مهمونیه هسـتی؟ من:نه امشـب قراره
آقای مجیـدے رو ببینم! کیان:همون آهنگسازه؟؟ آرش :آره دیــگهـ کیـان
:آرش تو که دیگ میای ؟ آرش:نیازی هس منم بیام مسیح ؟؟ من:نه خودم
کارارو ردیف میکنم تو برو،منتها مواظب باشا دوباره حوصله این خبرنگارارو با
حاشیه سازیشون ندارم ،گاف ندی!! آرش با خنده گف :خیالت تخت داداش
پس من برم یکم استراحت کنم تا شب فلن کیان
:فلن بدونه اینکه منتظر جوابی از من باشه از اتاق زد
دانلود رمان مجازی
بیرون ،میدونست معموال جواب نمیدمـ،چشمام رویه هم افتاد که با صدایه کیان باز شد
:مسـیح کپیدی؟ من:گمشو بیرون کیان خستم کیان:
حال داریا کجا برم؟؟ رمان اجتماعی بعد از چن لحظه خودشو پرت کرد
جفتم…با بیخیالی چشمامو بستم عادتش بود بیشتر
مواقع پیش من میخوابید از زبون دالرام: صبح با
صدای مامان ک اروم نوازشم میکرد بیدارشدم و
ب مامی صبح بخیر گفتم پاشدم رفتم توcwوبعد
از انجام عملیات اومدم بیرون موهامو کنار بستم
ک چون مقنعم کوتاه بود از زیر مقنعه میومد بیرون
مانتو و شلوارفُرممو هم پوشیدم و از اتاق رفتم
بیرون ب بابا و دانیال )داداش ۳ بزرگترم(صبح بخیر گفتم
و رفتم اشپزخونه پیش مامان ک بزور دوتا لقمه چیز کرد تو دهنم ک مخم برا امتحان کار درi
رمان های توصیه شده :
رمان پشت لبخند، درد حکم میکند | راحله خالقی
دانلود رمان بی خوابی های دوست داشتنی من
چرا لینک دانلود نداره؟