خلاصه :
این داستان ۵ تا دختره ,۵ تادختر که خیلی شر هستن ,۵ تا دختر که به دلیل اذیت های زیادشون مدیر مدرسشون اونا رو به یه مدرسه دیگه به مدت کوتاه برای تنبیه میفرسه ولی این ۵ تا به هیچ صراطی مستقیم نیستن ولی با شیطنتاشون به چند نفرکمک میکنن و… وقتی دنیا از حرکت می ایسته…وقتی مادور هم جمع میشیم…وقتی ماباهم حرکت میکنیم… وقتی مثل کوه پشت هم استادیم…وقتی که زمان به احترام ما می ایسته …و وقتی ما با هم
شبنم:بچه ها امد!!!!
مهرنوش :خوبه کار منم تمومه
سریع رفتیم سرجامونشستیم من پیش شبنم ,میترا پیش پریسا,مهرنوشم روصندلی تکی نشست تموم بچه ها مشغول صحبت بودن ما هم به هم هی چشمک میزدیم خداروشکر بچه ها اصلا حواسشون به ما پنج تا نبود خانوم جکسون وارد شد در کلاس رو باز کرد هنوز قدمی به کلاس نگذاشته بود که من با کشیدن بندی که تو دستم بود باعث ریختن تمام رنگ ها روسرش شدم همه میخندیدن چهره خانوم جکسون دیدنی بود شبیه رنگین کمون شده بود انقدر عصبانی بود که صورتش به رنگ قرمز درامده بود بایه داد عصبانی فریاد زد:مثبت پنج !!!!!
همه بلند شدیم به سمت بیرون راه افتادیم خداروشکر انقدر از این کارا کرده بودیم که کاملا مشهور شده بودیم
شبنم:چهرشو دیدین شده بود رنگین کمون
همگی میخندیدیم .
_مهرنوش شروع کن
دانلود رمان مثبت پنج
مهرنوش: خب یه بار دیگه نقشه رو چک میکنیم شبنم وکمند نخ هارو میبندن,میترا تو کرم هارو بمال به پله پریسا ما منتظر علامت تو میمونیم منم شیشه هارو به زمین میندازم ومیشکنم که باعث توجه اقای رافر بشه وسریع به طرف پله ها بیاد
پریسا:طوریش نشه؟!!!
_ نترس اون طوریش نمیشه
مهرنوش :اماده اید؟؟؟!!!
همه باهم گفتیم:مثبت پنج ارههههه!!!!!!
داشتیم با طرف پله کان مدرسه میرفتیم که از بلند گو صدامون کردن
-گروه مثبت پنج سریعا به دفتر خانوم فاراگوند
_ای بخوشکی
شبنم:چاره ای نیست باید بریم
همه به سمت دفتر خانوم فاراگوند حرکت کردیم با تقه به دروارد شدیم مثل همیشه مهرنوش که ازمون بزرگ تر بود شروع به حرف زدن کرد
_باما کاری داشتین خانوم فاراگوند؟؟
خانوم فاراگوند دستشو به سمت صندلی ها دراز کرد همگی به راه افتادیم و نشستیم خانوم فاراگوند چشماشو برای لحظه کوتاهی بست وعینک زنونشو به سمت بالا هل داد
_خانوم جکسون خیلی از تون ناراحت بودن
همگی ساکت بودیم
فاراگوند:اینجا نیستید که تنبیه بشید…چون هیچ کدوم از تنبیه های قبلی روتون اثر نگذاشته
همگی سر به زیر به خانوم فاراگوند گوش میدادیم راست میگفت ما ادم بشو نبودیم
فاراگوند:به همین دلیل همگیتون رو به یه مسافرت کوتاه میفرستم
همگی با هم گفتیم:چی!!!!!!
مهرنوش:خانوم فاراگوند میخواید مارو انتقال بدید؟!!!!!!!!
پریسا:ولی ما…
فاراگوند: به چه اجازه ای روحرفم حرف زدید؟
همه ساکت شدیم صبرم ته کشید…
پیشنهاد میشود
دانلود رمان دزد و پلیس بازی عاشقانه
دانلود رمان مهرگان (جلد دوم خاتمه بهار)
چرا نمیشه دانلودش کرد ؟؟؟
با سلام
مورد حل شد و میتونید دانلود رمان را انجام بدید
بازم پوزش
سلام من رمانش رو دانلود کردم. خیلی رمان قشنگی بود و من واقعا لذت بردم. مرسی از رمان زیباتون.
من واقعا به همچین دوستایی افتخار میکنم. من خودم هم یه دوست فوق‌العاده دارم که حاضرم هم جونم رو بهش تقدیم کنم.
چنین دوستایی کم پیدا میشه. پی قدر دوستای خوب و باوفا تون رو بدونید.
🙂🙂❤❤