معرفی رمان :
دانلود رمان طنز دریا دختر شوخ طبع و پر هیاهویی که پدرش برای یک ماموریت به خارج از کشور میره و دریا رو به یک خانواده ی مورد اعتماد و سرمایه دار میسپاره ساواش پسر اون خانواده با وجود دریا توی خونه مخالفه و جفتشون ضد هم هستن.در همین حین دریا پی قاتل مادرش میگرده و با واقعیت های غیر قابل باوری رو به رو میشه یه رمان فوق العاده کلکلی که هرکسی باید بخونتش!
یه لحظه خونه ی بهم ریخته و کارتون شرک به ذهنم رسید همون صحنه ای که شرک بچه هاش رو پوشک می کرد و بچه هاش از سروکولهش بالا و پایین می پریدن.
بابا دو تا بشکن زد و گفت:
– کجا سیر میکنی آخه تو دختر؟
لبخندی زدم و محکم پهلوی بابا رو گرفتم و خودم و لوس کردم.
– بابا اینجایی که میخوای من و بفرستی چجوریه مورد اعتماد هستن یا نیستن؟
– آره دخترم از سایه خودمم بیشتر بهشون اعتماد دارم تجلی واقعاً آدم مورد اعتمادیه از بچگی باهم بزرگ شدیم یه جورایی از برادر تنی هم بهم نزدیک تریم.
وقتی بابا تاییدش کرد پس معلومه آدم مورد اعتمادیه.
بابا با حالت نگران و ته خنده ای که روی لبش بود لب زد:
– البته امیدوارم که… از دست کارات جون سالم به در ببرن!
خیلی کشیده و با صدای نسبتاً بلندی گفتم:
– بابا تازه باید از خداشونم باشه دختر به این مهربونی، خوشگلی، نانازی، پر شوق و ذوقی داره وارد خونشون میشه و به خونشون نور و رنگ میده.
دانلود رمان قاتل کیه
حالا بدو آماده شو.
سمت اتاقم رفتم یه اتاق دل باز به رنگ صورتی، واسه خودم یه پا پرنسس بودم کلی عروسک و کتاب دورم ریخته بود.
البته تو شلخته بودن لنگه ندارم دیگه باید کم کم از این اتاق این خونه خداحافظی می کردم اصلاً دلم نمیاومد برم!
ولی خب…
مجبور بودم بابا باید به یه ماموریت خیلی خیلی مهم می رفت منم که یه دختر تنها…
چطوری تنهایی می تونستم تو این خونه بمونم؟
دکور اتاقم رو مادرم چیده بود البته بعد از این همه سال کمی تغییر هم کرده.
مادرم خیلی با سلیقه بود سلیقه اش رو همیشه تحسین می کردیم تو خانواده مادرم یه زن مهربون بود و دلی بی کینه داشت اما ذهنش همیشه مخشوش بود!
به ریز ترین چیز ها و نکات توجه می کرد و غصه می خورد.
چشمم به قاب عکسش خورد که روی طبقه های کمدم قرار داشت قاب عکس رو برداشتم و مادرم رو دیدم توی چشم هاش کلی غم جای گرفته بود.
توی چشم هاش اهتزاز ابدیت رو می دیدم چشم هاش سکوت رو فریاد می زنند چه پارادوکس عظیمی بود…
مگه میشه هم گفت و هم ساکت بود؟ چشمه دیگه دهن که نیست از چشم ها بهترین آیه ها رو می شه استنباط کرد.
ساکتن ولی حرف می زنن چشم هایی مشکی که همه راز جهان درون اون ریخته شده و من محو تماشای اون بودم این قدر در عکسش شناور شده بودم که متوجه گذر زمان نشدم.
تصویری از مادرم بود که توی این قاب میخکوب شده بود لبخندش ثابت بود…!
رمان های پر مخاطب انجمن :
رمان خط بُطلان | فاطمه عبدالهی
رمان مرزهای بیقانون | marzieh-h
رمان پرواز کردن بال میخواهد | REIHANE_F
واقعا رمان قشنگی میشد اگه یکم دقت بیشتری تو نوشتنش میشد
اون علاقه و حمایت بین ۲ کاراکتر اصلی انقدر قشنگ بود که نباید اینجوری تموم میشد رمان و انقدر بی سر ته و غمناک
قشنگ بود
سلام لطفا دیگه چنین رمان هایی و داخل سایت خوبتون قرار ندین . رمان هیچ جذابیتی نداشت
مزخرف بود