خلاصه:
دانلود رمان فصل وصل رمان فصل وصل داستان دختری بنام مایساست که در ابتدای داستان با بعد افسرده اش آشنا میشیم و با ورود پسری به زندگیش که درواقع حکم ناجیش رو داشته ،به کل روحیاتش تغییر میکنه..در ابتدا داستان میشه گفت روی یک خط راست سیر میکنه از وسطای داستان فراز و فرود زیادی داره ونمیشه اتفاقات قسمت بعدی داستان رو حدس زد.
در اواسط داستان به کل ممکنه ناامید بشید اما پایان خوش و زیبایی داره.
پ.ن:معذرت که خلاصه ام کلی بود،لطفا اجازه بدید دوستان با داستان همراه شن و با اتفاقات و ریز جزییاتش ازقبل آشنایی نداشته باشند.مقدمه
“ﺧﺪﺍی”ﻣﻦ …
ﺑﺮﺍی ﺩﻟﻢ “ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ” ﺑﺨﻮﺍﻥ…
“ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ” ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ (ﻣﻀﻄﺮ)…..
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من…..
“خدای من”….
به حضورت،
به نگاهت،
دانلود رمان فصل وصل
به یاریت نیازمندم…..
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که ” تو “آن مشترک مورد نظری هستی
که همیشه در دسترسی…** اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ **قسمتی از داستان
پیراهن بلند مشکی..
صورتی بدون آرایش
انگار که دارم برای یه مجلس ختم شیک اماده میشم…
-مایسا..آماده ای مادر؟دیرشد بابات رمان طنز پایین منتظرها
پالتوی مشکی رنگمو تنم کردمو برای اخرین بار ازتوی ایینه به خودم نگاه کردم..
جوری که انگار که دارم به زشت ترین آدم روی زمین نگاه میکنم…
ازاتاق که بیرون اومدم مامان برای چند لحظه به چشمام خیره شد..با دیدن نگاه بی تفاوتم لبخندی زد ودستامو توی دستاش گرفت..
میدونستم که رنگ لباسمو به اتفاق امشب ربط نمیده
عادتم بود من همیشه مشکی میپوشیدم..
همراه مامان ازپله ها پایین رفتم،خونه ی ما توی طبقه ی سوم یه آپارتمان چهارطبقه بود
دلنوشته های کاربران یک رمان: