خلاصه:
دانلود رمان فراموشی و فریب یه سانحه با اتفاقای پشت سرش…دختری که فراموشی گرفته و هویتش رو گم کرده…همه چیز با یه عشق نا خواسته شروع میشه…و با سر رسیدن یه فرد مجهول الهویه جریان می گیره…بارسیدن آدمای جدید تو قصه همه چیز بد میشه…و دختر قصه ی ما مجبوره که از عشقش جدا بشه…چه اتفاقی قراره برای دختر داستان ما که از قضا فراموشی هم داره بیوفته؟؟ فراموشی که منجر به یه فریب بزرگ میشه…پایان خوش
قسمتی از داستان
نه…نه…خواهش می کنم نرید…چرا منو تنها میذارید؟؟اینجا تاریکه…سرده…تو رو خدا نرید…
چند تا مرد غریبه بهم نزدیک شدن…صورت هاشون سیاه و کریه بود…باز هم فریاد زدم:خواهش می کنم….شما دیگه
دانلود رمان فراموشی و فریب
کی هستید؟! من اینجا تنهام…چرا کسی به دادم نمیرسه؟؟ من ازتون کمک می خوام…نرید…یکی از مردها خنده ی خشن و ترسناکی کرد و دستش رو به سمتم دراز کرد…تو باید با ما بیای…هیچ راهی وجود نداره…تو باید سیاه بشی و سرد….بیا…
فریاد زدم:نه خواهش می کنم…نه…
جلو اومد و منو تو حصار دست های سفت و خشنش گرفت…رمان طنز چشماش تو چشمام خیره موند…چشماش قرمز بود…همرنگ خون…
با تمام توان فریاد زدم:نه خدایا…التماس می کنم…منو کجا می برید؟؟…نه…نه..نه…..
دست و پا می زدم و تقلا می کردم که ناگهان چیزی مثل پتک تو سرم فرود اومد…جیغی کشیدم و از جا پریدم…نور چشمم رو زد…نگاهی به اتاق پر از سفیدی انداختم…تنم از عرق خیس و آبِ دهنم خشکِ خشک بود…چشمام می سوخت و دستام به سان دو تیکه یخ بود…من کجا بودم؟؟
پیشنهاد میشود
رمان کوچه بیست و پنجم | سمانه عباسی