دانلود رمان عمارت مرموز رادفر

دانلود رمان عمارت مرموز رادفر

 

 دانلود رمان عمارت مرموز رادفر

 

 

خلاصه :

 دانلود رمان عمارت مرموز رادفر پدر و مادر سارا تو تصادفی که به شیراز دارن به طرز مشکوکی کشته میشن … جسد سوخته پدر و مادرشو کنار اتومبیل سالمشون پیدا میکنن و تنها کلید این مرگ مرموز سهراب برادر ساراس که در اثر اون حادثه دیونه شده و تیمارستان بستریهسارا بعد از اون اتفاق سرد و خشک میشه نه اشکی نه خنده ای نه هیجانی و نه هیچ چیزی…

 

پیشنهاد می شود

نام رمان : عمارت مرموز رادفر

نویسنده : سارا مرندی

قسمتی از متن :

رزها را روی سنگ قبر گذاشت وبعد از سوار شدن در ماشینش به سمت خانه می راند

و هنوز به ده سال پیش فکر میکرد.
آن موقع ها نه سالش بود آن موقع ها هم بیتفاوت و مرموز بود. کارهایش مرموز نبود

اما آن چشمانش زیادی آدم را سر در گم میکرد.
شاید برای کسب اطمینان از هر آدم باید تنها به چشمانش نگاه کرد

اما سارا هیچوقت…مدتها بود کسی به چشمان سیاهش نگاه نکرده بود

حتی هیچکس هیچوقت به چشمانش خیره نشده بود.

صدای فریاد پسرک به قدری بلند بود که اتومبیلی که پس از ساعتها از آنجا میگذشت را به ایستادن
واداشت.دو مرد به همراه زنی سرنشینان اتومبیل بودند در حالیکه زن در صندلی جلو اتومبیل خواب بود
و مرد همراه پسر جوانش به طرف صدا می رفتند .
پسر نوجوان در حالیکه با دستانش بر سرش می کوفت مقابل دو جسد سوخته در مقابل اتومبیل مدل بالای
سالمی فریاد می زد
_ نه ………… نه ………رمان عمارت مرموز رادفر
ده سال بعد
سارای ساکت وبی تفاوت در حالیکه لباس های بیرون پوشیده بود به نرمی

پله های طویل عمارت را
پائین می آمد.به طرف آشپزخانه رفت…خواهرش سها و پدربزرگش پشت میز صبحانه نشسته بودند. مثل
همیشه با گفتن صبح بخیر پشت میز نشست .

پیشنهاد می شود

دانلود رمان اسارت نگاه

 

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 2640 روز پیش

بازدید :5904 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:

نویسنده

نویسنده:

ژانر

موضوع:

طراح

طراح:

تعداد صفحات

تعداد صفحات:106 صفحه پی دی اف، 435 صفحه پرنیان

منبع

منبع:

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. نویسنده گفت:

    اصلا رمان خوبی نبود خیلی چرت و پرت نوشته بودن توصیه می کنم وقتتون رو هدر ندید

  2. Dawn گفت:

    یه بار فرمودید مغرور و سیاه و بدبخت و این حرفا متوجه شدیم و اینکه آدم تو اولین ملاقات با بقیه نمیگه آرزوی مرگ دارم چن سالتونه؟ اصلا نتونستم تموم کنم داستان رو امیدوارم توی تجربه های بعدی موفق باشید❤❤❤❤

افزودن نظر