خلاصه :
دانلود رمان عطر عاشقی در مورد دختری به اسم سارینا هستش که نابینای ودر پرورشگاه بزرگ شده ویک مرد همیشه در کنارشه که به اون کمک می کنه وباعث می شه که چشمهای سارینا عمل بشه ولیزرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
روی تخت لم داده بودم و داشتم به بیرون نگاه می کردم ولی چه نگاه کردنی بود،
همه اش سیاهی بود. چی می شد حداقل یک برای یک بار سفیدی رو ببینم
و اون وقت دیگه هیچ غصه ای نداشتم. توی همین فکر ها بودم که یک دفعه
صدای در اتاق بلند شد. از فکر بیرون آمدم وگفتم:
– بفرمایید.
در باز شد. باز هم همان عطر آشنا در فضای اتاق پیچید . صدای قدم های استوارش را می شنیدم
که به سمت تختم می آمد. کنار تختم که ایستاد کمی مکث کرد وگفت:
دانلود رمان عطر عاشقی
– سلام سارینا خانم امروز حالت چطوره ؟
– ممنون مرسی شما خوب هستید ؟
– خدار را شکر خوبم .
سکوت کرد و بعد از چند دقیقه سکوت را شکست :
– موافقی بریم بیرون کمی قدم بزنیم .
– آره موافقم.
رمان عاشقانه – پس صبر کن تا برم به پرستار بگم بیاد کمکت کنه تا لباسات رو عوض کنی چون هوا خیلی سرده .
وبعد صدای قدم هایش را شنیدم که از تخت دور می شد و بعد صدای باز و بسته شدن در شنیدم .
فصل اول
هوا خیلی سرد بود. لرزشی در تنم احساس کردم. صدای باد در گوشم می پیچید .
صدای خش خش برگ ها برایم لذت بخش بود. همیشه دوست داشتم بدانم برگ ها چه رنگی اند! می گفتند
در بهار سبز و در پاییز نارنجی و قهوه ای اما حتی نمی دانستم آنها چه رنگی اند! تنها چیزی که از زندگی درک می کردم
صدا بود و صدا… و … عطر کسی که از کودکی احساس می کردم.
زمانی که کودک بودم مردی تقریبا پیر که با پسرش به پرورشگاه می آمد،
من با پسرش بازی می کردم و او برایم پدری می کرد. بوی آن مرد
پیشنهاد میشود
دانلود رمان این عشق مرد میخواهد