خلاصه:
دانلود رمان عشق فیزیکی از زمانی که چگالی عشقت بر روی قلبم سنگینی میکرد…؟!یا از وقتی که وزن عشق تورا با شتاب جاذبه چشمانت اندازه گرفتم؟!من و تو جذب شدیم…مانند دو قطب آهنربا…من زن بودم و تو مرد….اما شتاب جاذبه عشقمان مانع جداییمان شد…
و حالا نیروی عشقمان باعث میشود که تو کار کنی و من اندازه بگیرم….با
خط کشی که اعداد آن از جنس فیزیک است…!!!
آری یافتم….فیزیک ابتدای کار ما بود..
با استرس نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که چقدر خرم!آخه بی عقل
الاغ با قلدر مدرسه میوفتی که چی؟!دودیقه جلوی عشقتو به مادرت بگیر
تا نه عینکتو بشکنی و نه دماغ طرفتو بشکنی!وای عینکم!خیلی قشنگ و
دانلود رمان عشق فیزیکی
دانلود رمان طنز سبک بود!با صدای خانوم اکبری از فکر دراومدم.
اکبری-شماره ولی؟
-خانوم شما که شغل پدر منو میدونین بیشتر وقتا نیستن اینجا الآنم رفتن ترکیه.
اکبری-خوب الآن من به کی زنگ بزنم بگم بیاد دسته گلشو جمع کنه؟؟
-نمیشه این دفعه رو ببخشید؟!
اکبری-نه خیر نمیشه!
به درک!خوب ترانه که جلسه ترلان(دخترش)نمیتونه بیاد …آرمین هم که عروسیه…فرزادم که زشته بیاد دنبال خواهرزنش…!میمونه آرمان با اون اخلاق گندش!!!ولی انگار چاره ای نیست!
-خانوم این شماره برادرمه…..۰۹
نیاد آبرو ریزی کنه؟نه بابا خیر سرش درس خونده داداشو فقط سر من میزنه!با صدای در به خودم اومدم…
مش باقر بود-خانوم یکی اومدس میگد با شوما کار دارد.( اینجارو با لحجه اصفهانی بخونید)
اکبری-بگین بیاد داخل-چشم
دوان دوان رفتم طبقه بالا دم در چهارم ریاضی ۲ وایسادمو در زدم و رفتم داخل
-خانوم گفتن فرناز در اره نه
پیشنهاد می شود
رمان فریاد های بی صدا | Majid_J_H_Mirzaei