دانلود رمان عشق اجباری اختصاصی یک رمان
خلاصه:
دانلود رمان عشق اجباری زنگ خورم رو عوض کرده بود برداشتم عکس ترانه که زبونشو بیرون داده بود و چشاش رو درشت کرده بودرو دیدم اینو من یهویی گرفته بودم طبق معمول میخواست مزاحم من بشع کاره هروز صبحش بود اتصال رو زدم
نویسنده : نگین موسوی کاربر رمان
تعداد صفحات : ۱۵۶
ژانر : عاشقانه،همخونه ای،کلکلی
زنگ خورم رو عوض کرده بود برداشتم عکس ترانه که زبونشو بیرون داده بود و چشاش رو درشت کرده بود
رو دیدم اینو من یهویی گرفته بودم طبق معمول میخواست مزاحم من بشع کاره هروز صبحش بود اتصال رو زدم
نفس:بله
ترانه:بله و بلا پاشو روز اول دانشگاست کی میخوای حاضرشی پس تو
نفس:ع??نگوووو مگه امروزه
ترانه :نه پس فرداس زود حاظر شو ده دیقه دیگه اونجام .زود از جام پریدم و یه اب به دست و صورتم زدم دیگه حموم نرفتم و زود دویدم یه مانتو مشکی با یه شلوار ابی لوله و با مغنه مشکی و کتونی ال استار مشکیمم پوشیدم د برو که رفتیم وقتی رفتم بیرون یه اب پرتغال سرم کشیدم و دویدم بیرون و ترانه رو دیدم به ماشین دویست شیش سفیدش تکیه زده بود و با خشم به من نگاه میکرد خونه ترانه اینا دو کوچه از ما بالاتر بودزود میرسید اینجا با لبخند رفتم جلو
نفس :سلام عشقم زود بدو بریم همین اولین روز سابقمون تو اینجا رو هم خراب نکنیم با خشم نگام کرد و گفت :کدوم گوری بودی؟؟
نفس:اوووو حالا انگار چیشذه یه پنج دیقه دیر کردم الان دوساعته اینجا منو الاف کردی تا الان میرسیدیم دستشو کشیدم و نذاشتم حرف بزنه سوار ماشینش کردم و خودم سوار شدم گفتم زووود برو تا دیر نشده
ترنه دیگه حرفی نزد و تا دانشگاه روند داخل دانشگاه رفتیم واااای انگار کلاس شروع شده با ترنه بدو بدو رفتیم سر کلاس در زدم یکی گفت بفرمایید درو باز کردم استاد نگاهی انداخت و گفت
این رمان خیلی غلط املایی داشت…از طرفی زیاد به مکان و زمان شخصیت ها و اتفاقات اشاره نشده بود…باید خواننده حدس میزد که در چ موقعیتی اون شخص قرار داره… خیلی رمانش ایراد داشت
اره دقیقا خیلی ساده و عیر حرفه ای بود.