خلاصه:
دانلود رمان عشق اجباری داستان دختری که طی یه تصادف دچار فراموشی میشه و بعد از بهوش اومدنش با رفتار عجیب اطرافیان و آینده نامعلومش رو به رو میشه…پرازمعما ..ایااین دخترواقعاکیه؟…پایان خوش …قشنگه
داستان دختری که طی یه تصادف
دچار فراموشی میشه و بعد از بهوش اومدنش با رفتار عجیب
اطرافیان و آینده نامعلومش رو به رو میشه…پرازمعما ..ایااین دخترواقعاکیه؟…پایان خوش …قشنگه
از روی تخت پایین اومدم و به سمت حمام رفتم.دوش آب سرد بهترین گزینه تو اینجور مواقع بود
نمیدونم چرا بعد سالها باز همون کابوسها اومده بود سراغم
فکر میکردم همون چند سال پیش تموم شد و دیگه از دستشون راحت شدم ولی گویا اینطور نبود
شادی:چرا غم داره چشات
یه دنیا حرف داره نگات
وقتی حالت بده میزنه به سرم
که همه ی غماتو بخرم
برو دارمت….
دانلود رمان عشق اجباری
_چخبرته خونه رو گذاشتی رو سرت؟
شادی با همون لبخندای هیچ وقت پاک نشدنیش و انرژی تموم نشدنی درحالیکه پیشبند بسته بود و قاشقی دستش بود برگشت سمت من و گفت: به به آوا خانم بیا ببین چه صبحونه ای آماده کردم
من نمیخوام برم، عمو توروخدا نذار منو ببرن
عمو به سمتم پرخاش کرد:
_ خفه شو دختر خیره سر
انگار از یاد برده بودم که این مرد شکنجه گر منه و الان از کسی رمان عاشقانه که منرو فروخته بود التماس میکردم.
با دیدن زنعمو به سمتش رفتم و باگریه و زاری گفتم:
_ زنعمو تو نذار منو ببرن توروخدا نذار هنوز شونزده سالمه، بخدا کنیزیات رو میکنم توروجون هرکی دوست داری نذار
زنعمو نگاه پر از تنفری بهم انداخت و گفت:_ برو اونور واسه من چسناله نیا!
گریهام بند نمیشد بادیگار درشت هیکلی که منرو به طرف خروجی میبرد کلافه و عصبی غزید:
_ ورجه ورجه نکن و مثل بچهی آدم بیا و ازکسی که تورو فروخته التماس نکن!
بااین این حرف شکستم، مگه من کالا بودم؟ به سکسکه افتاده بودم، بی جون نالیدم:
_ ولم کن خودم میام
_ به تو اطمینانی نیست!
با جیغ و فریاد گفتم:
پیشنهاد میشود