دانلود رمان طلسم چشمهایش اختصاصی یک رمان
خلاصه رمان :
دانلود رمان طلسم چشمهایش اختصاصی یک رمان روزی روزگاری در زمان های قدیم،یه شاهزاده مغرور و خود رای بود که بی توجه به مردم کشورش،قصد تصاحب سلطنت پدرش رو داشت…اما غافل از اینکه این کار باعث میشه که…..!!!پایان خوش.
رمان های دیگر ما:
نسخه های اندروید (APK) , آیفون و اندروید (EPUB) , جاوا (JAR) و نسخه کامپیوتر (pdf)
نویسنده : شیرین سعادتی کاربر رمان
تعداد صفحات : ۱۵۵
ژانر : تخیلی،عاشقانه
رزالین با بد اخلاقی گفت:چرا مزخرف میگی!؟…گفتم سرتو بیار بالا.
مرد جوان با عجله گفت:من هم گفتم نمیشه…و الان هم باید برم.
بدون نگاه به رزالین قدمی برداشت که رزالین فورا مقابلش پرید:وووه وووه!!…کجا؟…تو پاتو تو منطقه ی من گذاشتی پس حق نداری بدون توضیح بری.
مرد جوان تند با اخم سرش را بالا داد ولی سریع چشمانش را بست و گفت:چی!؟…مگه اینجا رو خریدی؟
پوزخندی زد:نکنه ملکه ای و اینجا جز قلمروته!
رزالین لبخند مغروری زد:شاید…یه همچین چیزی…بهرحال…
سرتق سرش را جلو برد:حرف بزن!…تو کی هستی و اینجا چی میخواستی؟
نگاهی به سر تا پای او انداخت و ناگهان گفت:هی صبر کن…تو یه دزدی!؟
مرد از عصبانیت گُر گرفت و غرید:چی گفتی!؟…مواظب حرفات باش…میتونم به خاطر این حرفت مجازاتت کنم!
رزالین با بیخیالی گفت:خب!…تو چیزی نمیگی،از لباس هایی که تنته هم معلومه مال یه شوالیه هستن…پس!؟
مرد:ببین…من تو رو جدی نمیبینم که بخوام برات توضیحی بدم پس بهتره راهتو بکشی بری و بذاری منم برمــ…
با صدای پای چند اسب حرفش نیمه ماند و نگاهی به پشت سرش انداخت…
دوباره برگشت و درحالی که به زمین نگاه میکرد گفت:من میرم…اگه به کسی بگی منو دیدی میکشمت!
قدمی برداشت که رزالین دوباره با طلبکاری مقابلش
لینک های دانلود
- لینک های دانلود از منبع غیر فعال شده اند
موضوعش جالبه اما کاش نویسنده عزیز بیشتر روش کار میکرد،هیجان رمان کم بود و خیلی سریع و راحت داستان جلو میرفت