خلاصه:
ژانــــــــ ــ ـر :اجتماعی….عاشقی…کلکلی…….. …”پلیـــسی”
قشنگه وپایان خوش…. گیج نشید مدام درحال سیر به گذشته وحال هست
دیرکرد!گوشی اچ تی سیشو ازجیبش درآورد و شماره ی وکیلی رو گرفت…..بی توجه به نگاه دخترکی
که پشت میز روبه روش نشسته بود و به او زل زده بود گفت
-الو….
صدای خسته یپرمرد را شنید فک کرد آیا وقتی منم پیرشم اینجوری میشم؟
-سلام پسرم…چیزی شده؟
دوباره نگاهی به ساعتش انداخت و زمزمه کرد
-سه دقیقه دیرکرده! من همچین آدماییرو واسه کارم نمیپذیرم!!
دانلود رمان طعم گس نگاهت
رمان عاشقانه ولی پسرم..اون که هشت راه افتاده بود! شاید ترافیک…
-.لی من گفته بودم ساعت نه و نیم اینجا باشه…بهش بگو میتونه الکی خودشو علاؾ نکنه….خداحافظ…
خیلی خونسرد گوشیرو قطع کرد و زل زد به دختر روبه روییش…چشمای خندان دختر به آستین کت
اسپرتش خیره بودند نگاهشو دنبال کرد و با دیدن یک قطره قهوه روی آستینش پوزخندی تلخ
زد…مقداری پول از جیبش درآورد و گذاشت روو میز…صندلی رو عقب کشید و فک کرد این دختر فقط
به آستینش زول زده بود؟؟زهرخندی گوشه لبش جا خوش کرد که با صدای ظریفی به خودش آمد
-سلام آقای مهراس….
با نگاهی خشک و جدی به دخترک که اینبار با لبخندی پر از شیطنت به او مینگریست خیره شد…اوؾ
اصلا حوصله امضا دادنو ندارم!
دختر که دید مهراس حرفی نمیزنه نیشخندی زد و گفت
لبخند خشک مهراس روی لبش خشکید…از بدو ورودش این دختر را دید که رو به روی میزش نشسته
بود….چرا نیومد جلو؟؟
اخم هایش را درهم کشید و با صدای پر صلابتی گفت
-چرا نیومدی؟
نازیلا شونه ای بالا انداخت و زمزمه کرد
-اینو من باید از شما بپرسم!
مهراس نتوانست جلو خنده ی مضحکش را بگیرد…این دختر چرا اینجوری بود؟؟ پررو!
-نکنه فک کردی آدم قحطیه که من دنبال تو بیام؟
نازیلا خودشو نباخت و خیره به چشم های میشی مهراس گفت
-تو این دوروزمونه چیزی که قحطیه آدمه!
مهراس دستی به گردنش کشید و فک کرد وقت ندارد با این
پیشنهاد میشود
دانلود رمان دختری در کوچه پس کوچههای ونک