خلاصه رمان :
دانلود رمان شیرین ترین اشتباه زندگیم _ نمیدونم اسمش رو چی بذارم، عشق؟ اشتباه؟ سادگی؟ تنها اشتباه من فقط سادگی بود، فقط عشق بود، شایدم گناه! همهی بدبختی من از اون شب کذایی شروع شد. با ورود اون توی زندگیم، همه چیز زیر و رو شد؛ باورام، اعتقاداتم، عقایدم، همه چیز عوض شد. شاید بچگی کردم که باورش کردم، شاید اشتباه کردم بهش علاقهمند شدم، فقط میتونم خودم رو، حالم رو، آیندهم رو دست تقدیر بسپارم!
قسمتی از رمان :
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار میشم، میرم یک دوش ده دقیقهای میگیرم، بعدش هم موهای لخت و بلندم رو سشوار میکشم و مانتوی سرمهای و شلوار جین مشکی و مقنعهی مشکیم رو میپوشم و بدون صبحونه از خونه میزنم بیرون. تصیمیم گرفته بودم که تا یک مسیری رو پیاده برم، توی افکار خودم غرق هستم، که گوشیم
دانلود رمان شیرین ترین اشتباه زندگیم
دانلود رمان عاشقانه شیرین ترین زندگیم می تواند یکی از بهترین داستان ها نام برد که تلفن زنگ میخوره، نگاهی به اسم روی صفحه میندازم، اسم دکتر خاموش و روشن میشه، تعجب میکنم چون انتظار نداشتم زنگ بزنه! قبل از این که قطع بشه، تماس رو برقرار میکنم:
– بله؟!
– سلام صبح بخیر خانم، خواب که نبودی؟
– نه بیدارم، اتفاقی افتاده این ساعت تماس گرفتین؟
– نه! حتما باید اتفاقی افتاده باشه مگه؟! زنگ زدم بگم اگه وقت داری با هم صبحونه رو بخوریم؟
– آقای دکتر! من اشتباه کردم به شما پیام دادم، شما بذارین به حساب کنجکاوی دخترونه یا هر چیز دیگهای! قرار نیست دیگه بهتون پیام بدم، شما هم دیگه تماس نگیرین خواهشا!
بدون خداحافظی قطع میکنم. نمیدونم در لحظه چه حسی پیدا کردم و چرا به این سرعت پشیمون شدم از کارم؟
دیگه موندن رو جایز نمیدونم و با سرعت از ماشین پیاده میشم، باقدمهای تند به سمت خونه میرم.کلید میندازم و در رو باز میکنم، میرم تو، کفشهام رو میکنم و قبل این که مامان یا ساناز من رو ببینن، بدو بدو میرم توی اتاقم. میرم جلوی آینه و به تصویرخودم توی آینه لبخند میزنم و دستم رو روی پشیونیم میذارم که صدای مامان من رو از فکر و خیال خارج میکنه:
– سحر تویی مادر؟ چه قدر دیر کردی!
– آره مامان، خب چون شلوغ بود.
بعدش شروع به کندن لباسهام میکنم شب موقع خواب گوشیم زنگ میخوره، قبل این که صداش بره بیرون، فلش سبز رو میکشم:
– بله؟
-سلام بانو.
– سلام.
– خواب که نبودی؟
– در شرف خواب بودم!
– چه خبر برگشتی خونه کسی بهت چیزی نگفت به خاطر این که دیر کردی؟
– نه کسی چیزی نگفت.
– سحر دلم برات تنگ شده.
– من که ۳ ساعت پیش پیشت بودم!
– خب دلتنگی که زمان سرش نمیشه!
-آره خب…
پیشنهاد میشود
دانلود رمان جای مادرم زندان نیست
رمان قشنگی بود ولی سحر نباید بر میگشت به امیر من بودم همچین کاری نمیکردم امیر بد ترین کار ها رو با اون دختر کرد سحر باید ازش کامل جدا میشد
امیر باعث شد آبروش لکه دار شه. با احساساتش بازی کرد و برای فراموش کردن کس دیگه بهش نزدیک شد .باعث شد مامان سحر بمیره. باعث شد اون همه سال درس خوندن سحر به باد بره
یعنی تمام کار هایی که باعث میشه یه دختر کامل خورد بشه رو انجام داد
ممنونم از قلم خوبت